هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » احمد زاهدی »خاک
شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 1:50 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خاک

آسمان را خاک، آینه‌ای خواهد شد
در نخست روز تابستان
باران اگر ببارد

دیشب، راهِ سفیدِ کهکشان پیدا بود
پروین با خرس‌هایش می‌گفت:
فردا ابری نیست

خاک، تشنه ماند
و آبی آسمان هرگز
دوپاره نشد.


شاعران » احمد زاهدی »تا سرودن
شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 1:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تا سرودن

برای خواندنِ شعری آمده‌ام
که سروده نشده
و نوشیدنِ جامی
که آورده؟!

تنهایی را چاره‌ای نیست
این واژه را نمی‌شود جمع بست

برای پرستویی آواز می‌خوانم
که حنجره‌اش را به من قرض داده است
و گنجشک‌های سردِ ترس‌خورده
هم‌آوازِ من می‌شوند
که باز بهار
مثلِ همیشه دیر
بر نعشِ پرستو می‌رسد

برای خواندنِ فاتحه‌ای آمده بود؛ رفت
شعری که سروده نمی‌شود؛ می‌میرد.


شاعران » احمد زاهدی »از این‌جا
شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 1:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

از این‌جا

از این‌جا که بگویی
قلبِ شاعر اعدام می‌شود
کارد، که مزدور سلاخان است
مسرور و فاتح
مشغول می‌شود.

این‌بار
لغاتِ خوب را
سرِهم خراب می‌کنیم
دوست نداریم و کینه‌ایم
این‌جا کسی خنده خیرات نمی‌کند

برمی‌گردیم
خسته‌تر و با دشنامی
بر گورها
نامِ هم را می‌تراشیم
از یاد برده‌ایم انگار هم را
در خوابِ ابدی مرده‌گان، جا می‌مانیم.


شاعران » احمد زاهدی »از بالا
شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 1:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

از بالا

در آبِ حوضِ کنارِ من
تصویرِ تو تکرار می‌شود
بالای سرم ایستاده‌ای
سربه‌زیر، آب را می‌بینم
می‌دانم در آسمانی
تصویرت را می‌پایم

خنک می‌شوم
و آبِ سرد، پاهایم را می‌بُرد
تو دیگر نیستی
انگار ابری را باد آورده باشد
و پاهای من، تکرار می‌شوند.


شاعران » احمد زاهدی »آن ِ زایش
شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 1:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آن ِ زایش

شعری برای نوشیدن
جامی که سرکشیدنِ تقدیر است
خودم، تجویز کرده برای دکتر

سنگ، بی‌هوا تاب/ در هوا دنبالِ…
کبوتری در آب جان می‌کند
و آبی انعکاسِ آسمان است
یا دریا/ برعکس
«چه فرقی می‌کند؟»
مهم آبی‌است که می‌خورده
از هرکجا حالا
حالا که مرده.

آب، شعر می‌شود
کبوتر قربانی
و شاعر، می‌نوشد
جامی برای قربانی

زبان، خیسِ شعر است
و کبوتر باز
رفعِ عطش کرده باشد انگار، می‌پرد.
گنبدِ خورشید پایین‌تر

آسمان، آبی است
در آبِ حوضِ کنارِ من
شعری می‌تابد انگار
از آفتاب.


شاعران » احمد زاهدی »
شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 1:39 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
گفتگوهای دخترانه درباره بلوغ
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گفتگوهای دخترانه درباره بلوغ

هنگامی که سخن از بلوغ به میان می آید توجه ما بیشتر به غرایز جنسی، تغییرات فیزیولوژیکی و .. معطوف می گردد که نشانگر آغاز زندگی جنسی، امکان بارورسازی و بارور شدن است. از میان این تغییرات، می توان از ازدیاد سرعت رشد، پیدایش صفات ثانوی جنسی و به طور کلی دگرگونی در شکل ظاهری بدن نام برد و ...

متن كامل در ادامه مطلب..



:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زنان
زندگی با مردهای عصبی
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

زندگی با مردهای عصبی

آدمها ،خلقتهای مختلفی دارند که از همان ابتدای تولد با آنهاست .این مطلب را کسانی که با کودکان سر و کار دارند به خوبی درک کرده اند . بعضی بچه ها از همان ابتدای کودکی روحیه تسلط پذیری و آرامی دارند .بعضی ها تند مزاج و سختگیرند و بعضی ...

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: مردان
در گوشی با پسران
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
بلوغ یک دوره خاص و مشخصی است که از طریق بعضی تغییرات در تکامل و رشد فرد شناخته می شود . این تغییرات در هیچ زمان دیگری در طول حیات فرد اتفاق نمی افتد و ویژگیهای خاصی دارد .

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: مردان
گفتن "دوستت دارم " به همسرتان لوس و بی معنی شده
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:35 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گفتن

شاید بعد از مدتی گفتن " دوستت دارم " به همسرتان تکراری، لوس و بی معنی بیاید. اما اگر اینکار را با یک روش یا رفتار خلاقانه انجام بدهید شاید بتوانید احساس عشق را بین خودتان و همسرتان دوباره زنده کنید .

مثلاً چرا آن را روی زمین حک نمی کنید ، روی ماسه نمی نویسید یا برای نوشتن آن در مسیر ورودی از گچ استفاده نمی کنید ؟ می توانید حروف آن را با استفاده از میوه کاج یا سنگ نیز در فضای نشیمن منزلتان و یا اتاق خواب بنویسید .
به کسی که دوستش دارید فکر کنید و به علائق و شخصیت او . اگر او فردی خجالتی است پس باید کاری را انجام دهید که در معرض دید عموم واقع نشود . گفتن عبارت دوستت دارم آن هم در زمانیکه خیلی غیرمنتظره باشد می تواند بهترین سورپرایز باشد .

یواشکی یادداشتی را در ماشین ، ظرف ناهار ، زیر بالش، در جیبش و یا در کیفش بگذارید . برایش بنویسید که چقدر دوستش دارید و امروز بیشتر از هر روز دیگری دلتان برایش تنگ می شود و منتظر می مانید تا برگردد .
معمولا وقتی به روش هایی خلاقانه فکر می کنید که به وسیله ی آن می خواهید به معشوقتان بگویید که دوستش دارید غافلگیر کردن او فاکتور بسیار تعیین کننده و مهمی خواهد بود و به خدمت گرفتن آن کارها را آسانتر می کند .

یک کیک بپزید ، بدون هیچ مناسبتی ، و در روی آن برایش بنویسید دوستت دارم .یک بعدازظهر را با یکدیگر به صحبت درباره اولین باری که او را دیدید ، اولین هدیه ای که از او گرفتید و اولین باری که دلتان برایش تنگ شد بپردازید . بدون اینکه نگران هیچ اتفاقی باشید .
برای گفتن " دوستت دارم " لازم نیست حتما کار خاص و پیچیده ای انجام بدهید اما می توانید کاری کنید که فقط مختص شما باشد و تا به حال کسی آن را انجام نداده باشد بدون اینکه هزینه ی زیادی صرف کنید .

اگر می توانید برای گفتن دوستت دارم پیشقدم شوید و منتظر برگشت او به خانه نشوید. با یک دسته گل به آنجا بروید و همسرتان را برای یک جشن دونفره کوچک به یک رستوران دعوت کنید تا دوران نامزدیتان یک بار دیگر برایتان مرور شود .



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
بادام زمینی؛ کاهش یا افزایش وزن؟
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:32 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بادام زمینی؛ کاهش یا افزایش وزن؟

بادام زمینی منبع خوبی از اسیدهای چرب اشباع نشده با یک باند غیراشباع است. خوردن آن در حد مناسب ممکن است موجب کاهش کلسترول و بدین ترتیب موجب سلامت قلب شود.

بادام زمینی

بادام زمینی و کره ی بادام زمینی برای سلامتی مفید هستند.

بادام زمینی منبع خوبی از پروتئین، فیبر، اسیدهای چرب اشباع نشده ی یک باند اشباع، ویتامین ب3(نیاسین)، ب9(اسید فولیک) و ویتامین ای است.

در حقیقت بادام زمینی آجیل نیست، بلکه جزء حبوبات به حساب می آید. آجیل یک میوه ی درختی است مانند فندق، پسته، گردو و بادام. ولی بادام زمینی در رده ی حبوبات قرار دارد. هر دو دسته برای سلامتی مفید هستند ولی بادام زمینی به علت هزینه ی کمتر در دسترس تر است.

بادام زمینی و سلامت قلب

بادام زمینی منبع خوبی از اسیدهای چرب اشباع نشده با یک باند غیراشباع است.

خوردن آن در حد مناسب ممکن است موجب کاهش کلسترول و بدین ترتیب موجب سلامت قلب شود. مصرف بادام زمینی به میزان روزانه 5/1 انس پیشنهاد می شود که چیزی در حدود 42 گرم است و 240 کیلو کالری انر‍‍ژی دارد. بهتر است این میزان به دو قسمت تقسیم شده و در دو میان وعده استفاده شود.

بادام زمینی در مقدار کم می تواند اشتهای ما را کنترل کند ولی اگر در

مقادیر زیاد استفاده شود باعث افزایش کالری دریافتی و در نتیجه بهبود

افزایش وزن می شود

اگر ذائقه ی شما می پذیرد آن را به سالادتان اضافه کنید.
بادام زمینی

بادام زمینی و کاهش وزن

بادام زمینی در واقع یک غذای پر انرژی است. پس رابطه ی آن با کاهش وزن چیست؟

مطالعات نشان داده اند کسانی که آجیل و دانه هایی از جمله بادام زمینی می خورند، نمایه توده بدنی(BMI) کمتری دارند.

یک علت آن می تواند این باشد که بادام زمینی منبع خوبی از چربی مفید، پروتئین و فیبر است که تنها با خوردن یک واحد از آن، گرسنگی از بین رفته و احساس پری و سیری در مدت قابل ملاحظه ای به انسان دست می دهد.

اگر چه در یک واحد انرژی قابل توجهی دارد ولی مدت طولانی تری سیرمان نگه می دارد و همین باعث عدم خوردن غذای اضافی و دریافت کالری زیاد می شود.

به هر حال نکته ی مهمی که باید رعایت شود، میزان مصرف است، پس باید بتوانیم در حد نیاز بخوریم نه هر آن چه روی میز است!!!!

بادام زمینی و افزایش وزن

کمی عجیب است که یک ماده ی غذایی هم باعث کاهش وزن شود و هم باعث افزایش وزن. بادام زمینی در مقدار کم می تواند اشتهای ما را کنترل کند ولی اگر در مقادیر زیاد استفاده شود باعث افزایش کالری دریافتی و در نتیجه بهبود افزایش وزن می شود.

بادام زمینی منبع خوبی از پروتئین، فیبر، اسیدهای چرب اشباع نشده ی

یک باند اشباع، ویتامین ب3(نیاسین)، ب9(اسید فولیک) و ویتامین ای است

اگر دنبال افزایش وزن هستید باید مواد غذایی پرانرژی و مغذی بخورید ولی این دلیلی بر مصرف هله و هوله ها (JUNK FOOD) نیست!

برچسب غذایی بادام زمینی بوداده و نمکی در هر سروینگ(28 گرم)

کالری 160 کیلو کالری

چربی کل 14 گرم

سدیم 95 میلی گرم

پتاسیم 200 میلی گرم

کربوهیدرات 5 گرم

فیبر 2 گرم

پروتئین 7 گرم



:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
چرا خرخر می کنیم؟
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:31 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
خرخر پدیده نسبتا شایعی است که یک چهارم آقایان بالای 50 سال به درجاتی از خرخر مبتلا هستند. معمولا این میزان در خانم ها اندکی کمتر از آقایان است. هر عاملی که موجب تنگی مسیر هوایی از بینی تا حلق شود باعث ایجاد خرخر می شود.

متن كامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: پزشکی و سلامت
شاعران » احسان نقی زاده »تو کی هستی
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:23 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تو کی هستی

تو کی هستی ؟ نمی دونم
از کدوم ایل و تباری
که شروعت زندگی بود
ای که از جنس بهاری
تو کدوم ستاره ای نور
که چشات پر از فروغ
یا کدوم وسعت نابی
که صدات پر از بلوغ
تو کدوم وسوسه هستی
که نبودنت شکسته
از کجای خواب و رویا
شب من دل به تو بسته
می دونم کوچه قلبم
تنگ و تاریک و حقیر ِ
اما کاشکی تو بدونی
که دلم پای تو گیر ِ 


شاعران » احسان نقی زاده »من و تو
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:23 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

من و تو

لحظه لحظه لحظه ی من
از گذشته پر و خالی شدن ِ
تکه تکه تکه ی من
پیله ی عقیم ِ زاری شدن ِ
لحظه لحظه لحظه ی من
چهره ی عبوس ِ تنها بودن ِ
ذره ذره ذره ی من
وحشت دوباره عاشق شدن ِ
عاشقونه عاشقونه
دل بریدم از حضورت
بی نشونه ، بی نشونه
گریه کردم از غرورت
بی شکایت ، بی شکایت
سرسپردم به وداعت
بی نهایت ،بی نهایت
خالی موندم از نگاهت
قطره قطره قطره ی اشک
قصه ی کوه غم رو سینه من
قفل بی کلید ماتم
مزد ناقص دل ِ بی کینه ی من
تو شکسته ، خسته بودی
از من ُ تکرار ِ چشمام
نه به من دل بسته بودی
نه به گرمی نفسهام
عاشقونه عاشقونه
دل بریدم از حضورت
بی نشونه ، بی نشونه
گریه کردم از غرورت
بی شکایت ، بی شکایت
سرسپردم به وداعت
تا قیامت ، تا قیامت
جا می مونم تو نگاهت


شاعران » احسان نقی زاده »کسوف
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:22 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

کسوف

می خواستم دست تو رو بدوزم رو پوست دستم
همه ی ویرونه هام بسازم با دست خستم
می خواستم اسم تو رو حک کنم سردر قلبم
تموم دنیا ببین پای اسم تو نشستم
می خواستم که رویاهام ُ سایه بونت بذارم
تیکه های سرخ عشق جای نونت بذارم
شب که شد شمعدونیا رو بیارم رو طاق ایوون
پای حرفای نجیب و مهربونت بکارم
آره وقتی که می خواستم ، آسمون آبی و صاف بود
خرس غصه ، تک و تنها ، روی کوه دور قاف بود
آره وقتی که می خواستم ، خورشیدم روشن و داغ بود
تو شب تاریک و خاموش چشم تو نور چراغ بود
اما وقتی تو نخواستی، قصمون خواب و خیال شد
با تو بودن ، از تو بودن آرزوهای محال شد
دیگه وقتی تو بریدی ، خورشیدم من ُ بغل کرد
برای زخمهای بی تو ، همه دنیا رو غزل کرد


شاعران » احسان نقی زاده »تو کجا بودی ؟
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:22 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تو کجا بودی ؟

وقتی قلبم دردشُ ، رو تن دریا می نوشت
التهاب یک شکست از عشق پروا می نوشت
وقتی تنها گوش حرفام باد بی حوصله بود
روی دست سرد قلبم داغ یک فاصله بود
وقتی مرگ آرزوم به چشم هیچکس نیامد
قاصدک پشت به من کرد و سراغم نیامد
تو کجا بودی ، کجا بودی کجا ؟
رو کدوم تخت غرور ، تو کدوم جشن صدا
تو کجا بودی وقتی از گریه چشام خاموش می شد
چادر سیاه شب رو زندگیم تن پوش می شد
جرم من ، وسعت عشقم ، رنگ ِ صاف بی ریایی
جرم من لذت طعم خواب خوشرنگ طلایی
  


شاعران » احسان نقی زاده »بازی بد
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:21 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بازی بد

اون شب یادم نمیره
اون قطره های اشک تو
می رقصیدن توی چشات
نمی شه از یادم بره
می گفتی من دوستت دارم
محال بی تو زندگی
هر چی دارم با تو دارم
هر چی دارم با تو دارم
می گفتی عشقت واسه من
مثل هوای نفس
دارم بی تو جون می کنم
دوری دیگه واسم بسه
می گفتی بی تو می میرم
اگه به دادم نرسی
تموم لحظه هام شده
پر از غم و دلواپسی
تو اون شبای بی کسی
که خام حرفات می شدم
ندونستم فریبی
بازیچه اشکات شدم
دوستت دارم برای تو
حکم یه بازی رو داشت
یه بازی پر ادعا
که تنها زمی جا می ذاشت
شاید که من دلم می خواست
اسیر حرفات می شدم
تو رویاها با تو برم
شاهزاده دنیا بشم
نمی دونم که چی بگم
نمی دونم به کی بگم
اما دیگه تو رو خدا
تو رو به هر چی قسم
هیچ کسی رو بازی نده
فکر نکن آدم کم


شاعران » احسان نقی زاده »همسایه
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:20 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

همسایه

دلم همین نزدیکیا
مثل ماهی تو برکه ها
چند سالیه گیر افتاده
دلم همین نزدیکیا
مثل پری تو قصه ها
به دست تقدیر افتاده
بهش می گم عزیزکم
قشنگتر از شاپرکم
بنای این حرفا دیگه
تو این زمون برافتاده
حکایت این دل ما
حکایت دیوونه هاست
مثل یه تنهای غریب
یه گوشه تکی افتاده
کاش اونکه این نزدیکیا
بی خبر از احوال ما
میاد ، میره ، بی اعتنا
خبر می شد چی می گذره
تو این دل عاشق ما
کاشکی یکی پیدا می شد
بهش می گفت این همسایش
که تنها مونده با سایش
دلش همین نزدیکیا
مثل یه برگ از تو هوا
پس افتاده پیش شما


شاعران » احسان نقی زاده »فکر نمی کردم ...
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:17 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

فکر نمی کردم ...

فکر نمی کردم زمونه
با این خیال دیوونه
برای عشق من و تو
شعر جدایی بخونه
فکر نمی کردم آسمون
با این همه رنگین کمون
نوبت سرنوشت که شد
اشکش و اسم جا بمونه
من می دونم تو بی گناه
تو مثل اشک چشمه ها
تو هم دلت راضی نبود
دلم زیر پات بمونه
من می دونم که اون خدا
نخواست که ما با هم باشیم
واسه قناریهای عشق
دون محبت بپاشیم
اما مبادا تو یه وقت
بشینی و غم بخوری
دل کوچیک پاکت به دست ماتم بسپری
مبادا او چشمای ناز
پر بشه از درد و نیاز
خون بشه زیر غصه ها
بشه برات یه گریه ساز
بزار که من جات بسوزم
بزار که من جات بسازم
بزار تو این ویرونه ها
جای همه جون ببازم


شاعران » احسان نقی زاده »صبور
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:16 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

صبور

برام از قصه ی تنهایی می گی
برام از درد دوتا ماهی می گی
برام از قشون قشون لشکر غم
از شب کبود تنهایی می گی
برام از خاطره ها قصه می گی
از یه درد بی دوا قصه می گی
برام از دلتنگی بی انتها
از تب فاصله ها قصه می گی
من هنوزم یه صبور بی صدام
من هنوزم یه غریب بی پنام
من هنوزم پر خواهش دلم
من هنوزم یه کویر کهنه پام
برام از غصه نگو ، قصه نگو
برام از عاشق دلخسته نگو
برام از درد نگو ، سرد نگو
برام از عاشق بی درد بگو
حرفی از باد بزن ، داد بزن
حرفی از اسیر دلشاد بزن
از غم راه نگو ، آه نگو
از شب دلگیر بی ماه نگو
من هنوزم یه صبور بی صدام
من هنوزم یه غریب بی سرام
من هنوزم پر خواهش دلم
من هنوزم یه کویر کهنه پام


شاعران » احسان نقی زاده »
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 23:12 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
شاعران » احسان ضامنی »چند گویم من از جدایی ها
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

چند گویم من از جدایی ها

روزگاری با غم دوری تو من ساختم
قصه ها و غصه ها با یاد تو پرداختم
با امید دیدنت یک لحظه و یک ثانیه
بارها در کنج غم شعر و غزلها ساختم
شور عشقت خانه ی دل را به بازی میگرفت
من چه تلخ این بازی بی انتها را باختم
گرچه سازت همنوا با ساز من هرگز نشد
باز اما من برایت این نوا بنواختم
بی تو سرگردان و حیران گم بدم در خویشتن
با تو اما من خودم را بیشتر بشناختم
عقل در آغوش عشقم خفته و مدهوش بود
من به رأی عشق سوی قلب سنگت تاختم
پیش چشمم این جهان تمثیلی از روی تو شد
گوییا جز تو همه دنیا به دور انداختم 


شاعران » احسان ضامنی »آخرین سلام
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آخرین سلام

سلام منم
فدای تو...
من.... عاشق چشای تو
آره همون که می میره
واسه ی خنده های تو
این دل دیوونه ی من
مثل قدیما انگاری
میخواد بسوز... اما نه...!
می افته باز به پای تو
هنوز باور نکرده که
آسمون چشای تو
شده محل پر زدن
واسه ی عاشقای تو
سلام نکن که میدونم
دلت پیش یکی دیگست
بهم میگن اینو همش
نگاه تو.. صدای تو..
اگه یه وقتی یه جایی
تو فکرا و تو خیالا
منو تو عاشقات دیدی
یادت باشه من همونم
که میمیره به پای تو
همون که حرف میزد همش
از خوبیات ، حیای تو
حالا فقط یه چیز میگم
که دوست دارم یادت باشه
اگرچه زندگی واسم بدون تو یه قفسه
ولی گذشتن از خودم
برام بیشتر مقدسه
دلم خوشه به اون دوتا
نگاه چش تو چشم تو
عاشق هر کی هستی باش
منم خوشم به یاد تو
اصلا نمیشه زنده بود...      

 بدون خاطرات تو...


شاعران » احسان ضامنی »عشق الهی
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عشق الهی

خدایا چنان عاشقم کن مرا
که از زجر این بند گردم رها
و از اشتیاق وصال و لقا
من از خویشتن هم بگردم جدا
چنان صیقلی ده دلم را خدا
که چشم دل از آن بگیرد جلا
به هر دم برآید ز جانم ندا
خدایا خدایا خدایا خدا
دمی بر نیاسایم از دوریت
نباشم از این درد یک دم جدا
گر ابلیس قسم خورده گمره کند
چنان عزتم ده که نآید روا
به وقت خوشیهای کاذب مرا
مصونم بدار از بد و از خطا
من از این خوشی نیست هیچم رضا
که فردوس باشد مرا جایگاه
کسی کاو شود عاشقت ای خدا
به ساز نی ام او شود هم نوا
کجا یابد او چون تویی ای خدا؟
که در عشق او ناید هیچ انقضا؟
چنین چند گفتم از عشق خدا
وگر صخره باشد بیاید صدا
دریغا که آدم خورد این نمک
ولی بشکند توبه ها ای بسا
  


شاعران » احسان ضامنی »عشق و جان
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عشق و جان

من آن عاشق ترین پروانه هستم
که عهدی بر سر جان با تو بستم
تو آن شمع خرامان سوز هستی
که چون آتش به جان من نشستی
چه خوش آن سوزشی کز یار باشد
بنازم آتشی کز دوست افتد
خوشا شب زنده داری های بسیار
که در فرقت به جان هیزم بریزد
ندارم هیچ باک از آتش عشق
که این آتش ز مرهم خوشتر آید


شاعران » احسان ضامنی »رویای عشق
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

رویای عشق

دوش یادت بر سرم زد ناگهان
جسم و روحم رفت یکجا ناگهان
عقل و هوشم را ببرد از این جهان
در خماری بودم اندر کوی تو
کور سویی دیدم از گیسوی تو
من سلامی دادمت از عمق جان
صبر کردم ...... نه نیامد یک کلام
خوابِ من ....... رویای من ........
گر تو نمی خواهی مرا...
گوش کن حرف مرا
خود ندانی...
جان من را سوختی
دین و ایمان مرا با یک نگه بفروختی
جان من از آنِ تو جانان من
دین و ایمانم تویی دلدار من
در شکن خاموشیت را ، ای خموش
عشق را کن تو هویدا - چون خروش موج دریا-
باز هم ، صبر کردم.......
نه.... نیامد یک کلام
ناگهان احساس کردم نیستی
سرد شد جانم ، ز تنهایی دل
باز شد چشمم ، ندیدم من تو را
آری.....
من تو را در خواب دیدم
چون شبی که ماه را بر آب دیدم
آه کو...؟
آن چهره ی زیبا...
روی ماه کو...؟
رفتی از خوابم ولی یادت همیشه زنده است ،
من در امید تو هستم هر نفس


شاعران » احسان ضامنی »من میروم
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:38 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

من میروم...(شعر نو)

یاد دارم هر زمان با دوریت یارای پیکارم نبود
چشمها می بستم
در خیالم با دو بال خویشتن
سوی تو پر میزدم
اوج پرواز خیالم بی افق بود
مرزهای بسته ی هفت آسمان را می گشود
کاش میدانستی
چشم من از باز بودن خسته بود
کاش می دانستی
من به چشم بسته از آن آسمانها می گذشتم
تا بدانجا می رسیدم
کز خودم چیزی نبود
هر چه هم بود از تو بود
در من این حال غریب
لحظه لحظه اوج و شدت میگرفت
روزها و هفته ها و ماه ها
راستی انگار
وقت و لحظه معنی خود را نداشت
در من امید نگاه عاشقانه اوج می یافت
آه اما در خیال خام خود بودم...
و نمی دانستم
دست تقدیر برایم چه نوشت!
قبل از آن که صید صیادم شوم او صید شد
و از آن روز دگر
غصه ی آن عشق نافرجام در من مانده است
و از آن لحظه فقط
اشکها یار و وفادار من اند
درک من از عشق این شد
که اگر
خاطرت با رفتنم آسوده است
من میروم


شاعران » احسان ضامنی »مناجات عشق
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مناجات عشق

بار الها...
تخم عشق را در دل جانان بکار
عاشقان را با خودت مأنوس ساز
درد دوری از دل دلدادگان بیرون بساز
عشق را سامان بده...
عشق را از نو بساز...


شاعران » احسان ضامنی »قصّه ی مرگ عشق
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

قصّه ی مرگ عشق

خدایا دوستت دارم
چرا که تو آموزگار اول عشق در من بودی
آری تو بودی که به من ، پیکی از گوهر عشق را نوشاندی
و خودت بودی که ، معشوق را در وجودم پروراندی
و امّا…!
من چه گویم در برت؟
من نگویم… تو خود دانی که در عشقم نباشد هیچ رنگی و ریایی
بسی سخت است…
بسی سخت است نالیدن ز معشوق
" در زمانی که وفا قصّه ی برف به تابستان است
و صداقت گل نایابی
با چه کس باید گفت : با تو انسانم و خوشبخت ترین؟ "
خدایا ...!
اعترافی می کنم در محضرت...
عشق را تنها تو می دانی و بس
آه...!
عشق کو ؟
عاشق کجاست ؟
معشوق کیست ؟
آنکه دارد ادعای عاشقی ،
خود نداند عاشق آن نیست که کند شیدایی
خود نداند عاشق آن نیست که کند سودایی
او نداند که در این زمانه ی بی عشقی ...
عشق یک حس غریبیست که قدرش را نداند هیچکس
عاشقی در عهد ما بازی شده
ای خداوند رحیم
عاشقی نزد تو می ماند ...
تا ابد...
تا به کی این درد در دلها بماند؟
تا ابد ؟


شاعران » احسان ضامنی »من بهاران را نخواهم ..
جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:32 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

من بهاران را نخواهم .. من بهاری چون تو دارم

من بهاران را نخواهم
من بهاری چون تو دارم
پهنه ی دشتی ز وحشی لاله ی پر خون نخواهم
من گلی همچون تو دارم
اشتیاق وصل را با دیگری هرگز نخواهم
چونکه امید تو دارم
چشم شهلای پر از افسون نخواهم
بلکه خود افسونگری همچون تو دارم
خنجری آغشته با خون را چه خواهم؟
چونکه ابروی تو دارم
من خروش آبشاران را نخواهم
چون که گیسوی تو دارم
آسمانی پر ستاره را نخواهم
چونکه مه روی تو دارم
من بهاران را نخواهم
من بهاری چون تو دارم