روانشناسی مُدرن

بنابراين بايد تنها بر صحنه بزرگ‌تري از زندگي تمركز كنيم و آرزوها و روياهايمان را ببينيم. البته در اين ميان، از كليدهاي موفقيت‌هم غافل نشويد؛ توانايي‌ها و استعدادهايي كه داريم در راه رسيدن به هدف به ما كمك مي‌كند و راه را هموار مي‌سازد.

روزي پسر جواني گفت هيچ وقت در زندگي موفق نمي‌شود و به خواسته‌هايش نمي‌رسد. او مي‌گفت اگر زندگي بهتري داشت، اگر ثروتمند بود، اگر با قاشقي از جنس نقره غذايش را مي‌خورد و .... حتما به آرزوهايش هم مي‌رسيد و از زندگي لذت مي‌برد.

من كه حرف‌هاي او را باور نداشتم، يك شب او را به خانه‌ام دعوت كردم. وقتي ميز شام را چيدم و بشقاب‌ها را گذاشتم، فقط يك قاشق نقره كنار يكي از بشقاب‌ها قرار دادم. به او هم يك قالب كوچك صابون دادم و با اشاره به سرويس بهداشتي از او خواستم دست‌هايش را خوب و تميز بشويد. به او گفتم براي غذا خوردن بايد دست‌هايش تميز باشد. او متعجب از من سوال كرد و دليل اين كارم را پرسيد.

من هم به او گفتم وقتي شام‌مان را خورديم، توضيح مي‌دهم. هر دو نفر شام را خورديم و غذايمان تمام شد. از او پرسيدم آيا از طعم غذايش لذت برده است؟ او لبخندي زد و سرش را به نشانه رضايت تكان داد.

به او گفتم آيا غذايش كافي بوده است يا نه؟ او هم دوباره تاييد كرد و گفت به مقدار كافي خورده است.

وقتي او جواب سوال‌هاي مرا مي‌داد، نگاهش كردم و با اشاره به قاشق نقره‌اي خودم گفتم: اگر بدون قاشق نقره‌اي زندگي مي‌كني، اگر ثروتمند نيستي، اگر اين طور كه امروز هستي، متولد شده‌اي هيچ كدام دليل خوبي براي متوقف كردن زندگي نيست. هيچ يك از اين بهانه‌ها نمي‌تواند لذت زندگي را كم كند. تو باز هم غذايي لذيذ خوردي و سير شدي، پس قاشق‌هاي نقره‌اي نقشي در خوش طعم كردن غذاها و لذت بيشتر صاحبانشان ندارد.

خدا براي ما تعيين مي‌كند كجا برويم و اين ماييم كه براي خودمان چگونگي اين كار را مشخص خواهيم كرد. پس بايد پيش رفت و از زندگي لذت برد.