هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

با ازدواج تکلیف دوستان صمیمی‌ چه می‌شود؟
چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 12:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

با ازدواج تکلیف دوستان صمیمی‌ چه می‌شود؟

دوستانی که همیشه و در همه جا رفیق و همراه آن‌ها بوده‌اند و حالا چطور می‌توانند آن‌ها را به همین راحتی فراموش کنند؟ علاوه بر این خیلی از جوانان مجرد رفقای خود را محرم تمام اسرار و رازهای مگوی خویش می‌دانند و هر آن چه در تک تک لحظات زندگی‌شان اتفاق افتاده از گوش این دوستان محبوب پوشیده نمانده است..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی، تست و مطالب روانشناسی
:: برچسب‌ها: با ازدواج تکلیف دوستان صمیمی‌ چه می‌شود, ازدواج, دوستان صمیمی‌
ارگاسم چندگانه در مردان
چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 10:32 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
ارگاسم های چندگانه به دنبال هم اتفاق می افتند، بدون اینکه فرد در خلال آنها تحریک جنسی خود را از دست بدهد. خانم ها به راحتی می توانند ارگاسم چندگانه داشته باشند اما تعداد کمی از مردان می دانند که با آموزش صحیح آنها هم می توانند دقیقاً مثل خانم ها چندین بار در رابطه جنسی ارگاسم شوند. درمورد خانم ها، ارگاسم چندگانه به این معناست که مدت زمان کمی بعد از اولین ارگاسم، تحریک جنسی خود را بازمی یابند، که معمولاً بلافاصله یا بعد از چند دقیقه اتفاق می افتد. وقتی زنی در یک رابطه جنسی چندین بار به ارگاسم می رسد ارگاسم او چندگانه خواهد بود..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زناشویی، مردان
:: برچسب‌ها: ارگاسم چندگانه در مردان, ارگاسم, ارگاسم مردان
۹ راهکار برای برطرف کردن پُف زیر چشم
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:46 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آیا بخاطر چشم‌هایتان احساس پیری و خستگی می‌کنید؟ آیا احساس سرزندگی و هوشیاری وقتی چشم‌هایتان بخاطر پف‌های زیر پلکتان، خسته و پژمرده به نظر می‌رسد، برایتان سخت است؟ اینها نشانه‌های استرس و خستگی هستند..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: آرایش و زیبایی
:: برچسب‌ها: ۹ راهکار برای برطرف کردن پُف زیر چشم, برطرف کردن پُف زیر چشم
تاثیر روابط جنسی سالم بر روح و بدن
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:26 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
 تصور بیشتر افراد از یک رابطه زناشویی سالم، رسیدن به آن چند ثانیه ارگاسم و لذت و حس رهایی ناشی از آن است….دانشمندان دلایل زیادی را مطرح کرده‌اند که نشان می‌دهد رابطه زناشویی فقط یک کار روتین لذ‌ت‌بخش نیست، بلکه در طول این رابطه هورمون‌هایی در بدن زن و مرد آزاد می‌شوند که می‌توانند در بالا بردن سطح سلامت عمومی‌شان بسیار مفید باشند. اگر شما هم جزو کسانی هستید که رابطه زناشویی را بهترین و مهم‌ترین بخش از زندگی‌شان می‌دانند بد نیست که نگاهی هم به فواید و زوایای پنهان رابطه زناشویی‌تان داشته باشید..



متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: زناشویی
:: برچسب‌ها: تاثیر روابط جنسی سالم بر روح و بدن, تاثیر روابط جنسی سالم, روابط جنسی, تاثیر روابط جنسی
شاعران » علی حاکمی »قطعه 50
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:30 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
نه بی باران
نه بی دادم
نه بی ساحل
نه دلشادم
اگر ایرانیم
در هر کجای
این جهان
باید
به خاک کورش فاتح
کنم سجده
که، بی نامش
ندارد نام ایران
هیچ بنیادم
اگر ایران شده ایران
بدون نام کورش
می شود ویران
اگر رویش
به ویرانی است
کنون باید
سرآغازی شود
ویرانه ایران


شاعران » علی حاکمی »قطعه 48
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:29 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
روز آزادی دل رسیده و
می خواد قفس رو بشکنه
سینه رو پاره کنه
مثل لک لک سفید
بره اون دورای دور
شاخه های خشک باد شکسته رو
پشت بوم خونه ای
یا روی دودکش قدیم
یه جای نا آشنا
بذاره
لونه کنه
بگه
اینجا وطنه
دل دیگه دوست نداره
توی قفس خون بخوره
دل دیگه دوست نداره
با تن رنجور خودش خون بخوره
داره خود رو می زنه
به آب وآتیش
که، بیرون از این قفس
بگیره یه هم نفس
خونه جدیده شو
رو پشت بومی
یا رو دودکش قدیم
یه جایی که، آشنایه
 


شاعران » علی حاکمی »قطعه 49
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:29 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
هربهاری را خزانی در پی است
هر خزانی را بهاری در طی است
گل اگر گلزار می سازد چه باک
هم بهار و هم خزانش در نی است
تو سرود خود بخوان از نای نی
سنبل نی را چو دُردی درمی است
هرگلی را که، به بویی خاطره است
خاطرات زایش گل در کِی است
باز کن چشمان ناز زندگی
تا ببینی زندگانی در پی است
شادیت را همسفر کن با دلت
دل به شادی ده که، شادی در می است


شاعران » علی حاکمی »قطعه 46
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:28 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
بر در و دیوار خانه می نویسم
چون ندارم کاغذی در دست
یا هر چیزی که، بنویسد
همین حالا
سخن های به جا مانده
به کنج دل
به دنبال
بهانه
من سخن بسیار دارم
تا که، برحال تنهایم
بیارایم
کسی را هم مسیر خود نمی بینم
همه رفتند سوی منزل دیگر
هوا خالی ز هر اسمی
دو دستانم به کار افتاد
که، نا گه
بر وجود
خویش همگن شد
دو تا قوطی رنگ
در گوشه ای از تک اطاقم
در کنار هم
به خاموشی
کنار هم
به نجوایی
مرا خواندند
من تنها
بدون هیچ کس
دستان خود را
در میان رنگ ها فرو کردم
یکی قرمز
به رنگ خون من
یکی هم رنگ مظلومیتم
مانند رنگ سبز
یعنی که، سبز
که، با دستان خود
بر در و دیوار اطاقم
نقشه حرکت به سوی
نور وآینده
نوشتم
نقطه حرکت
شروع من
به سوی عشق و آینده است
به رنگ سبز تزریقی ز خون کردم
چراغ چشم من
چشمک زنان
پارو به دستم داد
تا از امواج ترس و نا امیدی
سوی ساحل
ساحلی آرام
نا آرامی خود را
ز چشمانم
برون کردم
به دنبال گل
نشکفته
این زندگی
دیگر نمی گردم
 


شاعران » علی حاکمی »قطعه 47
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:28 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تو به مسجد روی ومن سوی میخانه روم
تو به خلوت روی و من سوی گلخانه روم
زیر لب ورد چو خوانی بد مردم خواهی
گرم گردم زشراب و سوی کاشانه روم
گر به منبر بروی، گریه ز مردم خواهی
من اگرمست شوم منزل جانانه روم


شاعران » علی حاکمی »قطعه 44
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:27 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
از روح من خبری نیست سال ها
او رفته تا به عرش خدا را کند سووال
ذرات نور تو
به سیه چال های دور
به چه سان کور سو زنند


شاعران » علی حاکمی »قطعه 45
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:27 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
ای تو جانم
پاره جان من
تو همه دارایی و نان منی
گر نباشی در میان سفره ام
نگذرد این عمر، ایمان منی
گر زمستان یخ به بار آرد ولی
فصل گل زاید که، مهمان منی
تلخی آن روزگاران پوچ شد
دل قوی کن ای که، جانان منی


شاعران » علی حاکمی »قطعه 41
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:26 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
میگن پوزیتیو
میگن نگاتیو
حالیش نمیشه
کیه پوزیتیو
چیه نگاتیو
میرم خیابون
چشام پوزیتیو
دلم نگاتیو
نگاش می کنم
چشاش نگاتیو
دلش پوزیتیو
میخوام پز بدم
بشم پوزیتیو
میخوام پز ندم
میشم نگاتیو
جیبم پول باشه
میشم پوزیتیو
دلم خون باشه
میشم نگاتیو
کجا میشه رفت
نشم نگاتیو
با هام راه میره
میگه پوزیتیو
باهاش راه میام
میشم نگاتیو
آینده من
شده نگاتیو
پس پس رفتنم
شده پوزیتیو
شده صبر من
کمی پوزیتیو
کمی فکرکنم
میشم نگاتیو
حالیش نمیشه
چیه پوزیتیو
چیه نگاتیو
شما چی میگین
شدم نگاتیو؟


شاعران » علی حاکمی »قطعه 42
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:26 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

رنگ سپید هم
همراه قاصدک
به سویی رمیده است
نقاش چیره دست
با رنگ های زمانه
نقاشی زمانه را
با رنگ سبز
پرواز می دهد
سرمای سرد و خشک
در پیشواز بهاران
با رنگ دیگری
آماده جوانی نموده است


شاعران » علی حاکمی »قطعه 43
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:26 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

رقص پروانه های مرده زعشق
گوشه های خیال و ذهنم را
رنگ بیهودگی بپاشیدند
ناخن این هزارپای دلم
همدلی را چو پرده ایی از نی
قامت ذهن من تراشیدند
بوی نای از صدای آوازش
شهر بیهودگی نشد خاموش
کهکشانی زهم بپاشیدند
جنگل ذهن من بسوخت چو آب
تک درختی به جای ماند به خواب
کوره ذوب مهر را دمی دیدند
گره بادی که، تندر یاد است
یاد یادم به یاد آن یاد است
مرز آن خاطرات را خراشیدند
ما نه فرزند آن زمان کهن
نه به امروز می شویم کهن
بی زمان جان من خراشیدند


شاعران » علی حاکمی »قطعه 40
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:25 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
در پشت ابر زندگی من چگونه است؟
سرد است یا که گرم ؟
خاموش یا پرازهیاهو و جنجال
تاریک یا که روشن
ساکن یا روان
تلخ است یا که شهد
از عشق هم خبری هست
یا راحت است و بدون لاف و گزاف است آن جهان
پرآب یا که خشک
آنجا خدا به تو نزدیک می شود
فریاد ... سوی خدا می توان کشید
فریاد حق تو ست
یا نه
پروانه های روز ترا دوره می کنند
پس زندگی تو در امید و توان توست
ترسی ز هیچ کس


شاعران » علی حاکمی »قطعه 37
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:24 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
مایه عاشقان همین عشق است
سایه داران عاشقان عشق است
عشق اگر دل دهد به دلداری
بوسه بر کوی عارفان عشق است
سرونازی که عاشقی داند
خرمی در بهار جان عشق است
لاله در عاشقی خرابات است
با شقایق در این جهان عشق است
من و تو سایه ای ز عشاقیم
گرمی روزگارمان عشق است
عشق از آفتاب عشق آید
حرف تعریف بی زبان عشق است
دل نومید عاشقی بکشد
پرشتاب از میانمان عشق است
گردش مهر و ماه و سیارات
دور هم در زبانمان عشق است
گر نظر برکِشی به کل فلک
چرخش کل آسمان عشق است
سنگ زیرین روزگار شدن
پایداریش دراین میان عشق است
عشق را صیقلی در روحش
صیقل عشق همچنان عشق است
گر جهانداد و گرجهانداری است
ناخدای جهانمان عشق است
کوی عشاق در جهان و زمان
خاک ایران به مهر و جان عشق است


شاعران » علی حاکمی »قطعه 38
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:24 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

رفتم به کوی عشق
خدا بود درنماز
گفتا نمازعشق گزارم در نیاز
تو در نیاز عشق
بپا سازاین نماز
تا زندگی به سوی تو آید به روز راز
من در نماز عشق جوهر عشاق می زنم
زانو زنان به عشق چنانیکه، در نماز
زهرش کشنده نیست چو نوش دگر کنی
پاینده است راز نیایش به آن نماز


شاعران » علی حاکمی »قطعه 39
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:24 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
دوست دارم نقطه های زندگی باشم
اما نقطه ای روشن
زندگی در حال حاضر پرز تاریکی است
چون سیه دودی که، در چشمان زندانی است
بدان که، زندگی زندان خوبان است
یا گهواره ای از دود
دودی که، پس از آتش گرفتن های احساس است
!!!!!!!!!!!!!!!نومیدی
نهایت آرزویم نقطه ای روشن
برای زندگی بوده است
اما ... کی ... کجا؟


شاعران » علی حاکمی »قطعه 35
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:23 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
غم من وشما یکی بود
درد من و درد خدا یکی بود
ما همگی دلواپس آشنا
آشنای من و شما یکی بود
این همه درد برای چی برادر
طبیعت خسته ما یکی بود
از آشنا گله نداره کسی
برادر من وشما یکی بود
برای چه همدیگر رو می کشیم
گفتگو درهمه جا یکی بود
ازآسمون و از زمین تنها
ایران برای خسته ها یکی بود
به جز چند اجنبی که، خود فروشند
وطن ما، ایران ما یکی بود
ایران یکی وطن یکی برامون
دور فلک سرو صدا یکی بود
آرزومون برگشت به مهد ایران
از ابتدا خیلی حرف ها یکی بود
غم من وغم خدا همینه
هموطنی، غریبه ها یکی بود
غریبی ایران ها در وطن
از ستم، جور وجفا یکی بود
بخشکه، ریشه های ظلم و ستم
صلح و صفا کجا ندا یکی بود
دوباره مثل قدیما دورهم
جمع بشیم و بگیم دلا یکی بود


شاعران » علی حاکمی »قطعه 36
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:23 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تو نگفتی که چرا آیینه ها می شکنند
تو نگفتی که چرا باد و هوا می شکنند
تو صدای شکستن روح مرا گوش نکن
سایه ساز رها گشته ما می شکند
کوی و برزن به هوای دل پروانه بسوخت
شکری از شکرستان خطا می شکند
می ز خونم تو بسازی و بنوشی هر دم
دم به دم این دل آیینه ما می شکند


10 چیزی که فرزند شما را مسموم می کند
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:22 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )


در اینجا لیستی از بدترین چیزهایی که فرزند شما را به هر نحوی مسموم می کنند آورده ایم ..


متن کامل در ادامه مطلب..


:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: كودك
:: برچسب‌ها: بچه های امروز, مسمومیت, فرزندان, منشاء بیماری
شاعران » علی حاکمی »قطعه 33
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:22 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
دربیابانی خشک
در کنار یک سنگ
دیده شد یک گل سنگ
هم قفس در دل سنگ
هم زبان گشته به سنگ
گل سنگی است که، چسبیده به سنگ
در هوایی بی رنگ
گشته آغوش به تنگ
یا که، افتاده به چنگ
زندگی داده به سنگ
من و او هم آهنگ


شاعران » علی حاکمی »قطعه 34
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:22 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
تو نگو راز مرا بر احدی
ای دل من
که، به تنهایی
قسم های تو باور کردم
من اگر راز تو و زمزه های غم خویش
به تو گفتم که، نشاید ...
تو رو باور کردم
شهد اگر می چکد از خون من امروز چه سود
باورم نیست ، ترا باور باور کردم
من هم از این دل خود خسته ، رنجور و نحیف
غم عیاری دل را به تو یاور کردم
تو به من مرحمتی کن که، سرانجام وجود
اثری را به سرای همه باور کردم


شاعران » علی حاکمی »قطعه 32
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:21 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
من درقفس
تو در هوس
دیگر نمانده یک نفس
تو سوز ساز
من سرو ناز
رازم نمی گویم به کس
طوفان نی ام
من ساحلم
بانگم به مثل یک جرس
ای آرزو
گفتی به او
امروزه به دادم برس
من درقفس
تو در هوس
کو هم نفس
کو هم نفس


شاعران » علی حاکمی »قطعه 31
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:20 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
پاییز ماه شد
رنگش ز سبزه
به رنگ نگاه شد
از سردی نیامده
کوهی به کاهی شد
ولوله های پرنده ای
با یک وزش به آن
از تاج هر درخت
رقصی به مرگ برگ
تابیده
تا به خاک بیفتد
و زیر پای
رهگذران
ناله ها کند
چون سبز نیست
رنگش نه مانده
به آن گونه های سبز


شاعران » علی حاکمی »قطعه 29
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:19 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سکوت از من
فراموشی ز تو
هرگز ندانستم که
شاید
چلچله در برف و سرما
شوق در پرواز
سوی آشیانی یخ فرو رفته
نخواهد کرد
و گرمی هوایی را که، از آن دور اقیانوس می آرد
و پرواز نو می آرد
به من هم ...
من کاه وگلی هستم
که، شوق آشیانی
گشته بودم
تا تو
روی آن
به آرامی بنشینی
ومن از گرمی
پای ظریف
آن نشستن ها
کمی گرمی
و یا هرچه
... یا ...
نه فرزندم
فراموشی، سکوت ، از من
مرا شوق سکوتت نیست
و من با حرکتی آهسته
دراین برکه گمنام
می آرم
ولی
تو
تو به پروازت
به پرواز بلندت
تا نهایت
بال خود بگشای
و منم از کنار برکه خشکم
لبخند پروازت
به شوقت
شوق ماندن را
بپیمایم


شاعران » علی حاکمی »قطعه 30
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:19 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
مرجان آبی ام که، شناور به زیر آب
در آب هایی به زلالی اشک چشم
رنگ جوانی و در انتهای شوق
در دیدگان من به تماشا
دمیده است
روح و روان گمشده های غریق را
در بسترم به تابش یک آتش خمار
کم رنگ و زار زار
نابس به روزگار
اینجا رسیده است
من را ستاره ای است
نه درآسمان دور
او یک ستاره آبی است
خوش رنگ و بی ریا
در پای من فتاده
و بی مکر و با صفا
در چشم بی گناه من
به تمنا رسیده است
رقاصه های رنگ به رنگ رو به روی من
بوسه زنان به گونه خشکم
در اوج کوچ خیالم
با پیکری زموج
در غنچه های یخ
به کف پا رسیده است


شاعران » علی حاکمی »قطعه 28
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:18 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
افتاده زمین
تندر این تناور
درخت صبوری
بخشکیده از سر
به فریاد فریاد فرهاد بنگر
که، بشکست از دور
کوه و کمر
ز دریای خون
همچو ایران به خون
جوانان به خون
پتک خونی به سر
زنان در کفن
مردها در کفن
جوانان به زیر و
همه در خطر
شده مذهب ما
فقط چند نفر
نه تاریخ ایران
نه تاریخ شاهان
نه جغرافیای دلیران
نه زیور، به فر
خدایا ببخشا مرا پیش خود
تو با قوم تازی مگر همدمی
که، جز کشت و کشتارچیزی نیاموخته است
فراموش گشته است ایران زسر
کنون آریایی و میتراییان
زجورکفن باوران ... تازیان
شده خسته از سازش رافضان
ز فتوای مذهب نشد در امان
نه مغرب، نه مشرق نه این خاوران
بساط خرافات را از ازل
بسوزان و مردم نکن در به در


شاعران » علی حاکمی »قطعه 26
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:17 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

هموطن ناله نکن
تا به سیاهی نکشیم
خستگی از تن خود دور
تباهی نکشیم
من که، از کنج قفس
چشم به در دوخته ام
تو که، آزاد و رهایی
به پناهی نکشیم
موج گرداب به مرداب فرو رفته که، ما
گر پراکنده شویم لیک، صباحی نکشیم
من مرادی ز قفس کی طلبم ؟ خود دانی
تو مرادت ز قفس بود لواحی نکشیم
شب هجران سپر روز بلای خورشید
به در آید که، من وتو به تباهی نکشیم
گر که، از دست دهیم وقت طلا را باری
همدلی را چه، دگر بار به زاهی نکشیم
مرغ بستان نتواند که، به خواب شب خویش
نغمه ای را بسراید که، به کاهی نکشیم
سفری گر به هواخواهی دل از راهی
خوش خیالی که، زمانی به گناهی نکشیم


شاعران » علی حاکمی »قطعه 27
سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:17 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
پریدی چون کبوتر
کجا رفتی تو مادر؟
شوم آروم کنارت
ندارم جایی دیگر
کجا رفتی تو مادر؟
چرا تنهایم گذاشتی؟
مرا با خود نبردی
به اون دنیای دیگر
نمی بینم تو دنیا
که، گیرم انس با او
پریدی چون کبوتر
کجا رفتی تو مادر؟