هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » ساناز کریمی »عاشقانه 6
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عاشقانه 6

 در کوچه باغ روحت خزیده ام
 کویر بیدار است
در بیشه ی سبز خزان تپیده ام
حافظه در خاک است
 در همکلاسی شب و مهتاب چکیده ام
 ماه در قفس است
 در انس لطیف خرد و مستی جا می دویده ام
شراب در بند است


شاعران » ساناز کریمی »عاشقانه 2
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عاشقانه 2

ترانه را در سکوتم بشنو
 نور را در سیاهی ام ببین
فانوس را در سرمای حضورم لمس کن
رود را بر خشکی کویر تجسم کن
آغاز را در ختم روانم جستجو کن
و رویا را در بیداری ام بیفشان


شاعران » ساناز کریمی »عاشقانه 3
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عاشقانه 3

تو در پس روزهای ابری نهفته ای
 و من بی قرار بارشم
 ای ابرها در امتداد انتظارم با یکدگر بر خورد کنید
تو در پشت برهنگی اندام بید نشسته ای
 و من بی تاب تنپوشی از سبزینه ها هستم
ای بیدها عریانی تان را با شکوفه های استقامت من بپوشانید
 تو درکنار کودکی غنچه آرمیده ای
 و من کهولت شاخه ها بسر می برم
 ای لحظه های ناب ، غنچه های گمگشته را
 در شاخسار خمیده ام پیدا کنید


شاعران » ساناز کریمی »عاشقانه 4
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:56 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عاشقانه 4

در امتداد غروب چشمهایم طلوعی دوباره باش
در بستر شکسته ی بازوانم پروازی باش
بر اصوات مرده ی لبانم قناری ها و جیرجیرک ها را و سهره ها را رها کن
با گامهایت بر سنگفرش سینه ام رقصی پر شکوه را آغاز کن
و مرداب دلتنگی ام را پر کن از شکوفه ها ییکه میوه خواهند داد


شاعران » ساناز کریمی »عاشقانه 1
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عاشقانه 1

نهالی در ذهنم
 داسی در دستم
 شوری در سینه ام
سکوتی بر لبانم
نوری در یأسم
 غمی بر چشمم
 آفتابی در اندیشه ام
 رگباری بر زبانم
چگونه با درون همسفرت کنم


شاعران » ساناز کریمی »اعتراف نامه
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:53 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اعتراف نامه

من با آسمانی سرشار از ستارگان رهیاب
 اندیشه ام را بر ضریح امامزادگان آسمانی اجداد ملولم بستم
من درختم غنچه های باغبانان همسالم
برای دشت های لخت گذشته ها سینه زدم
من دریای بیکرانی از حرف های ناگفته
خود را به سقاخانه ی متولیان فصول کتابی سرد سپردم
کنون در بامداد وجدان زمینی ام
 دلتنگی های پدرانم را از ایات فردای پسرانم خواهد زدود


شاعران » ساناز کریمی »ارتداد
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:53 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

ارتداد

 دیر سالی با تنپوشی از باور پدران
مرا بر لب درگاهت می دیدی
ای مرتد فکور
درب خانه ات را باز بگذار
 عنکبوت به در تنپوشم تار تنیده است


شاعران » ساناز کریمی »در آستانه ی بشارت
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

در آستانه ی بشارت

در آستانه ی بشارت
 نه تکفیرشان کردم
 و نه نفرینشان
 تنها خندیدم
 نه بر معجزه شان
بر دستهایمان
 نه بر قیامتشان
 بر عدالتمان
نه بر تبذیرشان
بر حقارتمان
در آستانه ی ایات رسولان مبشر
تنها گریستم
بر دستهایمان
که به راستی می توانست حقیقت را مأمنی باشد
 و تنها گریستم
بر عدالتمان
که تبعیدش کردیم به بایگانی اساطیر
و سرانجام
 رسولان فقیر با ایت کوچکشان بر حقارتمان نازل شدند


شاعران » ساناز کریمی »آزادی
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آزادی

کنون که روح من در درک تشنگی به سر می برد
ابرها در اصالت فردی شان به سر می برند
 ای کاش در میانه ی صحرای هستی ام قطره ای می بارید
 کنون که گوش من
 در انفجار موشک و تانک و سلاح های هسته ای
 در خون افتاده است
ای کاش در میانه ی این خون عصر ما
 سازی م یخزید
تا زخمه های زخم های این شکسته را در خود می نشاند
 کنون که چشم من در ذهن خسته ام
 آزادی روانپریش می هنم را
 در روسپیان و سرنگ و هرویین
 به تصویر می کشید
 ای کاش این روانپریشان آزاد
 نابیناییشان را به چشمانم می بخشیدند


شاعران » ساناز کریمی »آتش بس
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:51 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آتش بس

 من پیش از شلیک تهدیدی
 باورم را بر زمین نهادم
 و استواری ام را در پشت سرم
من بی هیچ مقاومتی
غرامت لاشخورهای گرسنه را پرداختم
 و باورم را بر سفره ی آنان نشاندیم
و جنگ پایان یافت


شاعران » ساناز کریمی »شفاخانه
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:51 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شفاخانه

ای مؤمنان ایات خیانت
 مخفیگاه نمور مرا
به واژگان نشان دهید
 ای منجیان رخوت
که در هیأت واژگان در آمدید
در یورش خود مغلوبم سازید
چرا که در اسارتگاهتان شفا خواهیم یافت


شاعران » ساناز کریمی »همرزمان اشک
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:50 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

همرزمان اشک

مهتاب بر شب سوگوار قصه های شما باد
 ای همسالان من
 که بسان من آویخته اید
 زنجیرهای استواریتان را به سالهای یورش ناکسان نامور
 وزش باد بر زورق به گل نشسته ی شما باد
 ای همدوشان باد
 که چنان من مأنوستان کردند به استیلای آشفتگی
تبسم بر لبان شکسته ی شما باد
ای همرزمان اشک
که همتای من وارث دلتنگی های اجدادتان شدید


شاعران » ساناز کریمی »ندامت
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:50 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

ندامت

 دیشب باد در را به روی اندیشه ام کوبید
 و من توضیحی نخواستم
امروز آزادی را به رگبار بستند
و من از ندامت انسانی بی تفاوت کنده شدم


شاعران » ساناز کریمی »شام آخر
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:50 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شام آخر

ما خسته بودیم و گرسنه
و راهبان برایمان دعا می کردند
 ناتوان بودیم ما
 در شام آخر به صومعه رفتیم
از کتب مقدس برهنه شان کردیم
 و در دستشان اسلحه نهادیم
ناتوان بودیم و گرسنه
دعا سیرمان نمی کرد


شاعران » ساناز کریمی »شبان رنگ
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شبان رنگ

پیش از آنکه خستگی همنفسان پاینده در جنون را ترک گویم
 بنفشه هایت را در اسفندماه روح خموده ام برویان
 ای عبور دوباره
 پیش از آنکه مرثیه ی نفسهای سرد را ترک گویم
کوچ مرا به دست شبانان رنگ بسپار
تصویر توده ی مردان و زنان مه آلود را
از خطوط مشوش چهره ام پاک کن


شاعران » ساناز کریمی »خلع سلاح
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:49 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خلع سلاح

درچرخش دیوانه وار پروانه هایم
 سلاحم را برداشتم
 و همدوش دلیران میادین دایره وار ویران گر
 همرزم محافظان کالبد جسمانی ام شدم
در انتهای نیستی سوزان پروانه هایم
مسان دلاوران میادین ویران ساز
 در آغوش محافظان کالبد جسمانی ام
خلع سلاح شدم


شاعران » ساناز کریمی »روزنه ای دیگر
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

روزنه ای دیگر

 بر فراز آسمان تنهاییم کسی پرواز کرد
 در بلندای ناتوانی ام عقابی دلتنگی ام را برد
در ذهن مهتاب شبگردی فانوس نگاهم را ذخیره کرد
در برگریزان باغچه ی باورم باغبانی رویید
در همدلی ام با همفکران گورستان تعبیری لطیف از زندگان زاده شد
و در واپسین نفسهای زندان دیروز
 مرا در روزنه های فردا متولد کرد


شاعران » ساناز کریمی »هوای فاصله
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

هوای فاصله

هلال فرصت من در سیاهی مطلق اسیر فاصله است
 و شبنمی که خفته است بر تن سکوت تو
 و شبنمی که خفته است بر تابوت لبان من
 چشم نمناک آسمان اندک من است
 هلال فرصت من در سیاهی مطلق
 پگاه یک غزل است
و این غزل تنها هوای فاصله است

 


شاعران » ساناز کریمی »نفرت
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:39 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

نفرت

و آنگاه که تو را از پستان شب باز گرفتم
تمام سینه ی من سرشار از سموم ابتذال شد
 زیرا نه شیر آفتاب
 و نه مکیدن پستان نور
تو را از پرسه زدن در مرداب باز نمی داشت


شاعران » ساناز کریمی »تاوان
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:38 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تاوان

در گامهای خفته ام برزخ تردید
فصلی از سرگردانی گشوده شد
در حصرت کودکانه ام بر رویش افق های گرم
یورش همسرایان باد در ذهنم نازل شد
به سستی روحم در وادی زندگان
اصالت آسیمه سر سکوت خاموشان اعطا شد
 و در ناسپاسی آغازین قلبم در سمت کبوتران
کفتارهای خزان ابدی احیا شدند


شاعران » ساناز کریمی »تصویرگران تاریخ
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:38 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تصویرگران تاریخ

 ای نقاشان مضطرب بر سنگفرش تاریخ
مرا در آزادی لگدکوب تاریخ
مرا بر پرده ی سووشن نقالان
مرا بر تعزیه ی سایه ها در سوگ آفتاب
 تصویر سازید
و آنگاه در چشمان من مسیح را به صلیب کشید
 و در لرزش سینه ام رقص مغولان را بر اجساد
و جام شوکران را در سستی لبانم
 و آنگاه در تسلیم ذهنم به بن بست های تاریک
 سقوط سروهای سبز را به تصویر کشید


شاعران » ساناز کریمی »در امواج وحشت
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:37 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

در امواج وحشت

دریای ذهنم طوفانی شد
و قایق اراده ام به گل نشست
 نهنگ تردیدم ماهیان کوچم یقینم را بلعید
و در ژرفای امواج وحشت غرق شدم


شاعران » ساناز کریمی »از رنگ ها
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:37 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

از رنگ ها

 با رنگ سرخ می افکنم طرحی از آبی را
از رنگ زرد برای قلبم بستری می سازم
 و خاهم پوشانید رنگ سبز را در پیراهنی سیاه
تا به سوگواری هر چیز سبز ،‌ تا به سوگواری هر خواب سبز بنشیند


شاعران » ساناز کریمی »رسالت
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:36 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 رسالت

 من چراغ ها را بوسیدم و به اینه های زنگار گرفته سپردم
 من ترانه ها را سرودم و به قدیسانی که رسالتشان بشارتی
تشویش زا بود سپردم
 چرا که ترانه ها خود بزرگترین بشارتند
 من بیکرانی بستر شب را بوییدم
زیرا در پس آن دو چشم ملول می تپید
 من ثانیه های مضطرب را در گلبوته های نرم یک قصه خوابانیدم
زیرا هیچ چیز به اندازه ی آنها شایسته ی چنین اعجازی نبود

 


شاعران » ساناز کریمی »سلام بر دوزخ
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:35 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سلام بر دوزخ

سلام ای پدر دوزخ در دهلیز این شب دیرپای
سلام ای نوزاد مستمر در نبض مرداب
سلام ای مرد تنها که سرگردان مرد بودنت را در ژرفای باتلاقی از سبزینه ها نهادی
و تنهاییت همکلام هذیان تنوری شدند که می سوزاند هییت انسانی ات را
و بدرود ای کمانهای رنگین که در بارش یک تفکر پدید آمدید
و بدرود ای وقف نورانی ذهن به خاک نهالهای فرزانگی


شاعران » ساناز کریمی »فانوس
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:34 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

فانوس

بر زخم ملتهب گونه های من
 پرواز تو در سرداب های دیروز است
 در تمنای شعر من
پرواز تو در بامداد فصل رهایی نهفته است
 در جام خسته ی حضور دیروقت من
تندیسی از ساحل دریا بر چشم هامون است
 و اینک
ای خاموش
در فراسوی سپردن زخمهای امروز به مرهم فردا
 فانوس نویدی باش


شاعران » ساناز کریمی »مرگ شور
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:34 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مرگ شور

پشت هنگامه ی سکوتت
 دژخیمان نابودی ات را به چرا بردند
 غنچه ها بسته ماندن را احرام بستند
 اموات راهزن
 فردای روحت را به یغما بردند
تاریخ خستگی بازیگران ادوارش را به تو نوشانید
شریان مستمر خزان در تو دوام پیدا کرد
و سرانجام اندیشه ات در دادگاه تفتیش عقاید
 اراده ی نابینایت اعدام شد


شاعران » ساناز کریمی »رقص شب
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:34 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

 رقص شب

در این ساحل شب من از اعتماد دستان خورشید به مرداب می ترسم
در این بستر خفته ی نور من از باوری که شکفته ز رگهای سرداب می
 می لرزم
در این تیرگیهای سبز ، در این پایکوبی ابلیس
من از ساغر مستی تو که مضراب شوری ست بر مغز ابلیس
 می هراسم


شاعران » ساناز کریمی »سراب
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:33 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سراب

 در دورها ، در دوردست ها
 زنی را دیدم با ماهیانش
و نه چشمه ای و نه رودخانه ای
 در دورها ،‌ در دوردست ها
 زمان متوقف شده بود
 و من نگاه منتظری رادیدم با ماهیانش
 در دورها ،‌در دوردست ها
 باوری گرم را دیدم که سرابی را ستایش می کرد
و سرابی که ماهیانش رازنده نگاه می داشت


شاعران » ساناز کریمی »در سفر
یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 2:33 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

در سفر

 در سفر ساقه های نارس اندیشه ام به سر و تکامل
 توقف خواهم کرد
 زمستان کوچ خواهد داد رمه ی سردش را به سمت ساقه ی من
 و باد خورشید لبانم را خواهد دزدید
 دفن خواهد شد زیر کوه برفی کوله بار سفرم
فانوس راهم را خواهد آویخت گورکن به کلنگ مزدش
صبح ناگاه
آسمانی مه آلود و غمین بر تنم خواهد لرزید
 مردی گریه اش را به درون نفسم خواهد ریخت
از شکوفه ، گیلاس
بارور خواهم شد
و سفر را تا رسیدن به کمال یک سرو راه خواهم برد