هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » رضا عباس نژاد »آوار
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 23:0 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آوار

آواری از درد
آواری از تنهائی
آواری از هیچ
بر غم همه آنچه از دست داده ام .
و
انسجام خشک لبخندی
بر سنگ !
آواری از درد
آواری از تنهائی
آواری از هیچ .


شاعران » رضا عباس نژاد »من و تو
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

من و تو

من کوهم
تو چشمه .
تو سراب
من تشنه .
من
قلب پر از درد
تو
دشنه .!


شاعران » رضا عباس نژاد »من و تو
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:59 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

من و تو

من و تو
دو آینه ایم
رو به روی هم .
با هزاران تصویر تودرتو
از من
و تو
به هم
ولی بی هم !


شاعران » رضا عباس نژاد »مرثیه ای برای مادر
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:58 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مرثیه ای برای مادر

آنجا
در آستانه هستی و نیستی
خاک دهان گشاده بود
باز و پر راز .
در انتظار تو
که
در میان سپیدی برف گون کفن
نکاحی سرد و مرطوب را
پاسخ می گفتی
و در آغاز راه سردی
گام می نهادی
که هر چه بیشتر و بیشتر
ما را
از هم جدا می افکند .
تو
با شکوه مرگ خاموشت
می رفتی
و ما
با روحی همه گزند
از مرگ تو
در اعماق سالهای آینده
آواره می شدیم .


شاعران » رضا عباس نژاد »من و تو ( 1 )
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:58 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

من و تو ( 1 )

من و تو
دو دانه
از یک سنبله گندم بودیم .
که برخاک نشستیم .
تو
فرو رفتی
ماندی و سبز شدی
و من
با استقبال از
نوک ضربه گرسنگی بی تاب
پرنده ای
چرخه حیات را
چرخیدم .
تو رستی
من رستم .


شاعران » رضا عباس نژاد »سالها است
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سالها است

که تنهایم .
تنهای تنها .
همه ستارگان آسمانم
به خاک افتاده اند
و تنهائی مرا
بی انتهائی آسمان
معیار نیست .
تو رفتی
من ماندم
و غم .

و تنهائی
در برابر من
به زانو نشست !


شاعران » رضا عباس نژاد »اولین ها و آخرین ها
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:57 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اولین ها و آخرین ها

همیشه
اولین ها
سرشار از هیجان و شورند
و آخرین ها
نمایه
باورها
و تجربه های روشن لبریز نور .
و همیشه
همیشگی ها
دست نیافتنی اند
و دور .
تو
همیشگی ترین اولین و آخرینی .....


شاعران » رضا عباس نژاد »کسی در من میمیرد
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

کسی در من میمیرد

کسی در من میمیرد .
کسی که نام مرا دارد .
کسی که سبزی برگ
و آبی آسمان را
دوست داشت
و در پس دیوار منجمد تنهائی
به بهار مهربانی
و دوستی
دل بسته بود .
کسی که
به هم زبانی " دوستی "
دل بسته بود .
کسی در من میمیرد
که نام مرا دارد
و سوگنامه نانوشته اش را
بادهای سرد
در دورترین جای جغرافیای عشق
بر مزار اقاقی های زوال یافته
میخوانند .
کسی در من
میمیرد .


شاعران » رضا عباس نژاد »خدا
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خدا

به راستی
با کدامین کلام مقدس نوشته میشوی ؟
ای یار
و در وراء کدامین نام نهفته است ؟
مفهوم بی دریغ و صریح
زیبائی بی شکست تو
که عشق را الهام می بخشد
و ملائک را مسحور میسازد .
نامت
کلید آشتی است
ای آنکه همه رازها را میدانی .
ای سراپا ابهام
ای سراسر برهان .
در تقدس روحانی کدامین کلام نهفته است
راز بزرگ دستهایت
که می آفریند
و شعر بلند آفرینش را
بر آسمان نقره دوزی شده شبهای مهتابی
سیم گون
می نگارد
و حیات جاری هستی را
به نظم می آورد .
ای شاعر منظومه بلند از ازل تا به ابد
نامت
راز عشق است
که در هیئت معمائی بزرگ
برهنه و درخشان
جاری میشود
و شکل می گیرد
و در ازدحام همه پاسخهای درست
بی جواب میماند .
ای محبت بی مرز
که دریای گوارائی
و من
در تو
از عطش میمیرم .!

من
در وسعت بی حصر تو
شکستم .
هزار پاره شدم
و هزاران هزار ذره

که با هزاران دهان باز مانده از بهت
ثنا گوی عشق تو باشم .
ای معشوق همه جانهای عاشق
آیا
با دستی به کوچکی یک برگ
آیا
می توان گرفت
گوشه ای از دامن حمد تورا ؟
ای بهار لایزال
در کجای سبزی دستهایت
پنهان است
راز رویش ؟
می دانم
که اگر
تمامی قلبهای جهان
تو را دوست بدارند
بهای اندکی
تنها اندکی
از مهر تو نخواهد شد .
ای آنکه سرخی همه عشقهای جهان
از آن تواست .
ای رجعت شب
ای برهان آفتاب
ای مالک یوم و زمان
ای وسعت بی حصر
ای محبت بی مرز
ای مدار خون بسته
ای نبض هستی
ای حکمران ملکوت
ای حاکم مطلق
ای زیبای بی شکست
ای تنهای جاودان
ای جاودانه تنها
ای عدالت بی دریغ
و تو ای
معشوق همه دلهای عاشق
از ازل تا به ابد
توئی که خدائی .


شاعران » رضا عباس نژاد »سوگ مادر
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

سوگ مادر

چگونه توان روایت کرد ؟
مرثیه بزرگ و غمگنانه ات را
در کوری اندوه زار قلب خویش .
چگونه ؟
ای بلند ترین زبانه آتش زندگی .
ای باغ سکوت .
من
دشت خشک پر آتشم .
در حسرت یک لحظه بارش
ای دریغ باران !
من
سوختم
سوختم
نه از آتش
که از خاک
و ساختم
نه با زندگی
که با مرگ .
ای تصویر هستی
چه زود بر بوم خاک
نقش بستی ! ؟
اکنون
دستهایم را می گشایم
و به استقبال دستهای خزان
می شتابم
چرا که
بهار
در دستهای تو
رفت .
چرا که
مرگ
از رفتن تو
زندگی یافت ........


شاعران » رضا عباس نژاد »قایق شکسته
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

قایق شکسته

فقط خدا می داند
که
اذان صبح فردای من
از سر کدام گلدسته خوانده خواهدشد .
و این قایق شکسته
فردا
بر کرانه کدام آب
رانده خواهد شد .
فقط
خدا می داند .
 


شاعران » رضا عباس نژاد »ستاره
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:46 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

ستاره

در تعامل سیاهی شب
و
خاموشی خیال من .
حجت روشنی
" ستاره "
است .


شاعران » رضا عباس نژاد »عشق تو
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:46 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

عشق تو

با عشق تو
بی نیازم
از هرچه که هست .
و با عشق تو
چاره سازم
هر آنچه که نیست .


شاعران » رضا عباس نژاد »دوست داشتن
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

دوست داشتن

دوست داشتن
درد است
نه دردی که از پای بیفکند .
دوست داشتن
زخم است
زخمی که انسان
با دست خویش بر قلب میزند .
جریانی تند و دائم
از مبداء تا مقصد
دوست داشتن
فریاد همیشگی قلبها است
و دردی است
که مرحمش
درد است !


شاعران » رضا عباس نژاد »من و تو
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:45 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

من و تو

من و تو
از دو هوای دیگریم .
زمینی و آسمانی .
گسترده رو به روی هم
تا انجامی بی انجام .
تو می باری
من می رویم
و شعله های سبز دوستی
بسوی تو زبانه میکشند .


شاعران » رضا عباس نژاد »پدر خوب
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

پدر خوب

آرام باش
پدر خوب
آرام باش .
و سفری دراز را بکوش .
دستهای جدا شده
در انتظار تواند .
دریغا
که هیچ چیز باز نمی گردد .
رود
برای همیشه می رود
و شب
میداند
که این قلب

اندوه بیشتری دارد .


شاعران » رضا عباس نژاد »راه
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

راه

راه
مقصد من است
و حرکت
مقصود .


شاعران » رضا عباس نژاد »باور کن
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:41 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

باور کن

باور کن
که فراموشم خواهی کرد
باور کن .
چون قصه ای تلخ
که یکبار خوانده شد
و چون توقفی کوتاه
در یک قهوه خانه سر راه .
حقیقت
این است
و ناگزیر تلخ .
باور کن .
باور کن که فراموشم خواهی کرد .


شاعران » سارا خ. »بی تو (2)
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:28 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بی تو (2)

شب است ...
خوابم نمی اید
..
هنوز هم پرم از غم
ذره ایی کم نشده
ذره ایی آرام نشده ام
من اما دیگر
آشکار نمی بارم
از نگاه ِ نگران مادر شرم دارم
..
به خلوت اتاق پناه می برم
و به خود می گویم
بس است
شیون بس است
نبار
دیگر نبار
اما هنوز هر بار نگاهم به سقف می افتد
هربار آدمک ِ خاموش تو را می بینم
می بارم
سخت می بارم
...
می دانی ؟
فردا جمعه است
می دانم که می دانی
می دانم که می شنوی ام
...
فردا جمعه است
دلگیر و تلخ
..
فردا جمعه است
خورشید اما شاید طلوع نکند
..
فردا جمعه است
بی تو
دلم شاید غروب غمبارش را تاب نیاورد


شاعران » سارا خ. »صدای ِ خدا
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:28 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

صدای ِ خدا

صدای خدا می اید
از خیلی دورها
و من می لرزم
تمام تنم می لرزد
گوشهایم را با دست می پوشانم
دندان هایم را به هم می فشارم
در اتاق را محکم می بندم ...
می روم زیر پتو
باز هم می لرزم
...
.....
همه چیز می چرخد ، من نیز
دردم می اید
آرام می گویم آخ
آرام تر از آنکه خودم بشنوم
...
.....
چشمانم را که باز می کنم دیگر صدایی نیست
حتی صدای خدا
برف می بارد
آرام
آرام
آرام
برمی خیزم
دیوانه وار
صورتم را به پنجره می سپارم
دانه های برف را با چشمان ِ پر از حسرتم تا کف حیاط بدرقه می کنم
شب ِ آسمان وقتی برف می اید روشن است
درست مثل دلِ من
باید رها شوم
مدام با خودم می گویم
باید رها شوم
لعنتی
لعنتی .
پس کلید کو ؟
باید فکر کنم
باید بیاد بیاورم
آخرین باری که رها شدم کی بود؟
کشوی میز
یادم می اید
زیر مجله هاست
کلید را برمی دارم
به خودم در سیاهی پنجره چشمک می زنم
کلید را در قفل می چرخانم
چشم بسته ..نفس حبس در سینه
باز می شود
می پرم بیرون
بی هیچ حجابی
دستهایم را باز می کنم
برف
برف
برف
گونه های گر گرفته ام را به دانه های سپید برف می سپارم
سکوت می کنم
دنیا ساکت می شود انگار
اشک بی اختیار خلوت من و آسمان را بهم می ریزد
صدای پایی می اید
و چشمهای نگران مادر
و من هنوز پرم از فریاد
پرم از بغض
پرم از خشم
 
...
......
هیچ چیز آرامم نمی کند ...
هیچ چیز
صدای ِ خدا
صدای ِ آسمان
نوازش ِ برف
دست ِ باد
اشک
فریاد
خشم
آه
هیچ چیز آرامم نمی کند
چقدر خسته ام !


شاعران » سارا خ. »شبانه
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:27 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شبانه

یک لیوان آب
چند قرص
همه را چشم بسته سر می کشم
دمر می خوابم
هنوز هم چشمانم بسته است
توی دلم می شمرم
یک ..دو ..سه ...چهار ....
آخ
لبم را آرام گاز می گیرم
بوی الکل تمام فضای ذهنم را پر می کند
همه جا تاریک است
صدایی مدام در درونم می گوید :
چشمهایت را ببند.
باز نکن
به هیچ چیز فکر نکن
آرام باش.
حس می کنم دستی آرام آرام روی موهایم می لغزد
پر می شوم از یک حس ِ غریب
پلک هایم می جنبد
: باز نکن
خوبه ..خوبه ...
با خودم می گویم اینبار خواب نیست
آه ..
پس هستی
...
می خواهم حرف بزنم
آرام لبانم را می گشایم
: دلم می خواهد راه برویم
در دل ِ یک طبیعت بکر
جایی پر از برف شاید
من بدوم
و رد پاهایم
از تو دور شوند
تو دستهایت را باز کنی
و من باز هم بدوم
و آغوش گرمت
پناهم دهد ...
 
سکوت ...
سکوت ...
سکوت ...
...
دلم نمی خواهد چشمانم را باز کنم
تلاش می کنم بخوابم
مرا ببوس
نوازش گرم دست خیالی ِ تو
و
لالایی سرد برف
برای آسوده خوابیدن کافیست
شب بخیر آسمان من


شاعران » سارا خ. »بی تو (1)
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:27 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

بی تو (1)

هنوز چشمام رو کاملا باز نکردم . گوشی رو برمی دارم
:بله ، بفرمایید
:سلام
:آه ..سلام ..تویی
:آماده شدی ؟
:آره
:ببین ، من هنوزم می گم تو نیای بهتره .
حرفشو قطع می کنم ...
:نیم ساعت دیگه دم درم
....
.......
نیم ساعتی می شه برگشتم خونه .
کاش گوش می دادم .
کاش نمی رفتم .
روسریم خیسه .
یقه لباسم هم حتی خیسه
چقدر باریدم
سرم رو می گیرم بین دستام
تا جایی که می شه فشار می دم
رو تخت ولو می شم
پرم از درد
پرم از درد
پرم از درد ...
...
......
هما ...همای خوبم
چه خوب شد همه با هم رفتین
هومن ..امیر ...هما ...
صدامو می شنوین ؟
....
.......
اشک می ریزم
بی صدا اشک می ریزم
می دانم اما
آرام نمی شوم
هرگز آرام نمی شوم
...
......
هنوزم گیجم .
سردم است
می لرزم
وصدایی می شنوم
انگار باز هم صدای خداست
که از پشت تل های خاک
به زاری و خواری به گوش می رسد
و به آسمان می نگرم


شاعران » سارا خ. »لعنتی
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:26 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

لعنتی

بوق ..بوق ...بوق
بردار دیگه
بوق ...بوق ............
بوق
بـــــــــــــوق
به مونیتور گوشیم نگاه می کنم
No Answer
دوباره می گیرم
بوق ...بوق ...
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد
The mobile ….
کلافه می شوم
کلافه ام می کنی
دستم رو روی دکمه Power   گوشی نگه می دارم
همین !


شاعران » سارا خ. »آغازِ تو !
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:26 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

آغازِ تو !

شاید اینبار سلام آغازدوستی نبود
راستی یادت می اید
چه ساده شروع شد
به سادگی یک سیب شاید
یادت می اید
گفتم "دوست جون "
گفتی" جون "
به دلم نشست
چقدر هم!
به دل تو نیز پیشتر نشسته بود
گفتم
گفتی
وشاید به همین سادگی
من شدم دوست تو
تو شدی دوست من
دو دوست کاملا نو
کاملا متفاوت
اززندگی گفتم
از زندگی گفتی
و زندگی کردیم
خندیدی
خنداندیم
و زندگی به مرور
با لبخند های شیرین من و تو
جریان گرفت
سکوت کردم
سکوتم را شکستی
و من
با تو از سبزی ها گفتم
و تو
با من از تمام رنگ ها
و من
امروز
درست زیر این همه برف
که از آسمان
آرام آرام بر من می بارد
خودم را مرور می کنم
و حرفهای سبز تورا
صدای تق تق حضورت می اید
آدمکت روشن می شود
و من سلام می کنم
می نویسم
:می بینی دوست جون
 برف می بارد
تو می گویی
دستهایت سردند
هوا سرد است
آنقدر که افکار ادم هم
از پشت پنجره یخ می زنند
و تو می خندی
و من نیز


شاعران » سارا خ. »پرچونگی های دلم
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:25 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

پرچونگی های دلم

دلم یه شاخه گل ِ زرد می خواد
زرد ِ زرد ِ زرد
درست مثل خورشید
کی می گه زرد رنگ بدیه؟
...
دلم تو را می خواهد
به تمامی !
کاش بیایی
و
من را ا به باغ ستاره ها ببری
(دلم یه بغل ستاره می خواد
می چینی برام ؟!)
...
دلم یه لبخند می خواد
که رو لبت بمونه
...
دلم یه عالمه امنیت می خواد
...
دلم سردشه
یه آغوش گرم می خواد
که توش گم شه
...
تو نیستی
سکوت اما هست
آسمان ِ من نیست
رنگ آبی اش اما هست
دل ِ من چقدر تنهاست زیر اینهمه سقف
...
دلم می خواد فردا با لبخند از خواب بیدارشم !
دلم می خواد بیدار که شدم همه جا پر باشه از عطر ِ گل ِ مریم
همین !!!!


شاعران » سارا خ. »زیر پای آسمان
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:24 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

زیر پای آسمان

اینجا
پراست از بوی ِ الکل
و
سکوت ِ دیوارهایی که سردند و بی روح
اینجا
خورشید که می اید
صبح می شود
به همین سادگی !
آدم ها می ایند و می روند
و خورشید که می رود
شب می شود
همه می میرند انگار!
 
(ساعت خواب و بیداری ِ آدمها
مثل دنیای کوچک من نیست )
 
اینجا
همه دروغ می گویند
همه نگاه ها ازآدم فرار می کنند
و من از دروغگو ها متنفرم
 
اینجا
نگاه ها فرسوده اند
هوا سرد نیست
سنگین است
(چقدر هضم هوای سنگین سخت است !)
 
اینجا
همه با هم قهرند انگار
و انتظار تنها وجه تفاهم آدم ها ست

اینجا
همه منتظرند
همه منتظریم
اینجا درست زیر پای آسمان است


شاعران » سارا خ. »زیبا شده ایی عروسکم
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:11 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

زیبا شده ایی عروسکم

زیبا شده ایی عروسکم
چقدر هم !
چشمانم بی هیچ بهانه ایی می خندند
چشمان تو نیز
و لبت
شاد ِ شاد ِ شاد
از با هم بودنی چنین نو
...
« پیر شدیم دختر »
« نه؟! »
در گوشت با قهقهه می گویم
صورتم را می بوسی
« پیر بودی ! »
تو کنون
بی هیچ دغدغه ایی در نگاهت
بی هیچ درنگی در کلامت
با لباسی که گویی برای گام نهادن بر عرش بر قامتت دوخته اند
خرامان خرامان
دست در دست پناهگاهی که امن می پنداریش
از روبرویم می گذری
و من
آرام و بی صدا
غرق می شوم در این همه سپیدی
...
زیبا شده ایی عروسکم
زیباتر از همه زیبایی ها
....
دست در دست ِ هم
دور ِ اتاق را
با صدای کف و موسیقی می چرخیم
من با صدای بلند می خندم
تو نیز


شاعران » سارا خ. »
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:9 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
شاعران » فریدون توللی »تا آخرین نفس !
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 22:1 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

تا آخرین نفس !

تا آخرین نفر
تا آخرین نفس
کوشیم و بشکنیم
دیوار ِ این قفس
از دامن ِ خلیج - تا سینه ی کویر - تا ساحل ِ ارس
فرجام ِ ننگ و ، روز ِ جنگ و ، جنگ ِ زندگیست
آغاز ِ افتخار
پایان ِ بندگیست
پایان ِ آن شکنج و رنج و ، سرفکندِ گیست
دل ها ، پر از امید
جان ها ، پر از هوس
*
هنگام ِ گام و گام ِ کام و ، کام ِ آشناست
نصرت نصیب ِ دوست
دشمن اسیر ِ ماست
تا مشت ِ خلق و ، پشت ِ خلق و ، عزم رهنماست
زرها ، رهد ز خاک
گل ها ، دمد ز خس
*
ز آن شرزه شیر ِ پیر ِ طعمه گیر ِ تیره بخت
بر جا ، نمانده تاج
برپا ، نمانده تخت
سیلاب ِ درد و ، خشم ِ مرد و آن نبرد ِ سخت
ششدر صفت ، به بست
راهش ، ز پیس و پس
*
دل پیش ِ رهبر است و ، گوش ِ ما ، به پند ِ او
با حبس و زجر ِ او
با کند و بند ِ او
فرمان ِ عزم و ،؛ عزم ِ رزم و ، رزم ِ ملت است
در کاروان ِ ما
فریاد ِ هر جرس
*
کوشیم و بر کنیم و بفکنیم و بشکنیم
آن ف مایه های ِ رنج
آن ، پایه های ِ درد
جوشیم و ، سرنهیم و ، جان دهیم و ، وارهیم
با پشتکار ِ خویش
بی انتظار ِ کس
*
تا آخرین نفر
تا آخرین نفس
کوشیم و بشکنیم
دیوار ِ این قفس
همدوش و ، همعنان و ، هم شعار و ، هم نفس