يك پسربچه 5 ساله روي يك كاناپه نشسته است و يك بسته شكلات در دست دارد. او
تصميم ميگيرد كه شكلات را بخورد اما در همين حين پدر خانواده او را با
دعوت به تماشاي بازي فوتبال غافلگير ميكند. پسر بچه شكلات را زير كاناپه
قايم ميكند تا در يك موقعيت خوب آن را بخورد. در همين حين خواهر پسربچه
براي پيدا كردن عروسكش همه جا را بهم ميريزد و در بين جستوجوهايش به
شكلات باز نشده برادرش بر ميخورد. او آن را بر ميدارد و در قفسه كتاب
پنهان ميكند تا در موقعيتي بهتر و مناسب آن را بخورد. ساعاتي بعد وقتي
پسربچه از تماشاي بازي فوتبال بر ميگردد شكلات خود را پيدا نميكند اما
بهنظر شما او چه واكنشي نشان ميدهد؟ او بعد از كمي جستوجو به سراغ قفسه
كتاب ميرود و شكلات را آنجا پيدا ميكند اما پسر بچه چطور توانسته به اين
موضوع دست پيدا كند؟ آنچه دانشمندان در اين مثال كوچك از آن صحبت ميكنند
ذهنخواني است اما چطور؟
متن كامل در ادامه مطلب..