سارا با عصبانیت از خانه دوستش بیرون زد و سوار ماشین شد. امین هم بعد از چند دقیقه با لبخندی به لب سوار ماشین شد.
سارا که از لبخند امین خیلی ناراحت بود گفت : داری به حرف های دوست عزیزت
می خندی؟ امین گفت : خداییش خیلی جالبه. دنیا مثل این آدم به خود ندیده!
سارا: بله! توی مسخره کردن و توهین کردن هم تکه! تنها هنرش همینه.
امین : در مورد دوست من درست صحبت کن. مگه چی گفته؟
سارا: ندیدی چطور من و خانوادمو مسخره می کرد و شمام ریسه می رفتی؟
امین: خوب حالا یه چیزی گفت توام فقط دنبال نقطه ضعف ها می گردی. از روز
اول عقدمونم همین طور بودی فقط چیزای منفی منو میبینی. اصلاً نگاهت خرابه.
و این جریان تا ایجاد یک دعوای بزرگ ادامه میابد…
متن کامل در ادامه مطلب..