هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

حضرت فاطمه (س) در انديشه امام خميني (ره)
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 2:5 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
حضرت فاطمه (س) در انديشه امام خميني (ره)

هستي شناسي و انسان شناسي امام خميني تحت تاثير انديشه عرفاني قرار دارد.امام خميني نزديكترين قرائت به اسلام حقيقي را، قرائت عارفان اعلام كرده است. به نظر وي هيچ‌يك از طوايف علمي از متكلمين و فلاسفه به اندازه عارفان به فهم دين و زبان دين قائل نشده‌اند. قبل از ورود در موضوع مقاله، فهم اين نكته ضروري است كه امام خميني در آثار كتبي و شفاهي‌اش به حضرت صديقه طاهره (س)، با زاويه ديد عرفان نگريسته‌اند. از طرفي امام چون به عزت اسلامي توجه خاص داشت و خود منظر عزت مسلمين بود، نسبت به مظالمي كه در دنيا نسبت به حقوق زن مي‌شد و بخشي از اين مظالم ناشي از قرائت‌هاي غلط از اسلام شكل گرفته بود، به شدت نسبت به حقوق زن حساس بود. مشاركت زنان مسلمان كه تا قبل از انقلاب مقوله‌اي فراموش شده بود با تهييج امام خميني در انقلاب اسلامي شكل گرفت. شاخص امام خميني در همه بحث‌هاي مربوط به حقوق زنان بر مبناي سيره مبارك حضرت فاطمه (س) و انديشه‌ها و گفتارهاي آن بزرگوار شكل مي‌گرفت. بنابراين به طور كلي حضرت فاطمه (س) در انديشه امام خميني در دو قسمت پررنگ است:
1. حوزه عرفان
2. حوزه سياست

الف – مقام عرفاني فاطمه (س)

امام خميني در آثارشان مقام ائمه اطهار (س) را به لحاظ مراتب معنوي و باطني مساوي رسول الله (ص) دانسته‌اند، اگرچه رسول اكرم (ص) در باطن اصل و ائمه (ع) پيرو و به تبع آن حضرت مطرح شده‌اند، اما از آنجا كه "كلهم نور واحد" هستند، ترتب پيامبر (ص) بر حضرت زهرا (س) ترتب زماني است و نه رتبي. به نظر امام خميني رسول اكرم (ص) و ائمه (ع) قبل از اين عالم، انواري بوده‌اند در ظل عرش، و در انعقاد نطقه و طينت از بقيه مردم امتياز داشته‌اند و مقاماتي دارند الي ماشاءالله، چنانكه در روايات معراج جبرئيل عرض مي‌كند:لو دنوت انمله لاحترقت (هرگاه كمي نزديكتر مي‌شدم، سوخته بودم) يا اين فرمايش كه" ان لنا مع الله حالات لايسعه ملك مقرب و لانبي مرسل" (ما با خدا حالاتي داريم كه نه فرشته مقرب آن را مي‌تواند داشته باشد و نه پيامبر مرسل"، اين جزء اصول مذهب ماست كه ائمه (ع) چنين مقاماتي دارند... اين مقامات سواي وظيفه حكومت است. (ولايت فقيه ص 53-54(
مطابق اين انديشه‌، اگر حضرت زهرا (س) در زمان پيامبر (ص) مي‌بودند رسالت را بر عهده مي‌گرفتند.
نكته عرفاني ديگري كه امام به تبع از عارفان بزرگوار اسلام در مقام حضرت زهرا (س) به خوبي تحليل كرده‌اند، در تفسير سوره ليله‌القدر است، عارفان در آثارشان نماد روز را به امير‌المومنين(ع) و نماد شب را به حضرت زهرا (س) تطبيق كرده‌اند. روز مظهر ولايت و شب مظهر غيب است.
در روز ماه رمضان تكليف روزه‌داري بر عهده روزه دار است و در شب رمضان، تكليف برداشته مي‌شود. در روايات شيعه، ليله‌القدر را به صديقه طاهره (س) تطبيق نموده‌اند. در حقيقت ليله‌القدر از باطن مبارك فاطمه نازل مي‌شود. به اعتقاد امام خميني دلالت بر آنچه احتمال داديم از حقيقت ليله‌القدر مي‌كند حديث شريف طولاني كه در تفسير برهان از كافي شريف نقل فرموده و در آن حديث است كه نصراني مي‌گفت به حضرت موسي بن جعفر كه تفسير باطن " حم والكتاب المبين انا انزلناه في ليله مباركه اناكنا منذرين، فيها يفرق كل امر حكيم" (دخان11-4) چيست، امام فرمود: اما "حم" محمد صلي الله عليه و آله است و اما "كتاب‌ مبين" اميرالمومنين علي است و اما "اليله" فاطمه عليهما‌السلام است. (آداب‌الصلوه،329-330)
نكته عرفاني ديگري كه بارها امام خميني در مورد حضرت صديقه (س) مطرح نموده‌اند، تنزيل جبرئيل در مجلس حضرت فاطمه (س) بوده است. جبرئيل آن‌گونه كه قرآن توصيف فرموده بزرگترين فرشته خداست كه مأمور علم در جهان است. تمام علومي كه در عالم منتشر مي‌شود از خزينه فرشته‌اي به نام جبرئيل نازل مي‌گردد. خداوند از وي به "قوي و امين" تعبير نموده و كفر به جبرئيل را كفر به خدا مي‌داند.
عارفان در تنزيل معاني از عالم غيب سخن عميقي دارند. به نظر عرفا پيامبر صرفا آينه‌اي نبود كه سخن خدا را در خود منعكس كند بلكه نزول و تنزيل رابطه‌اي مستقيم با حقيقت فردي دارد كه بروي وحي نازل مي‌شود. در حقيقت مطابق انديشه‌ عرفاني، پيامبر (ص) به لحاظ قدرت باطني به درجه‌اي بود كه جبرئيل را از مرتبه عقول نازل مي‌كردند و مانند بچه دبستاني بدنيا مي‌آوردند و با وي گفتگو مي‌كند...
بااين مبنا را مي‌توان نزول جبرئيل در محضر حضرت فاطمه (س) را درك كرد. امام خميني ضمن آنكه خود را عاجز از توصيف معنوي حضرت فاطمه (ع) مي‌داند، مي‌گويد: "فقط اكتفا مي‌كنم به يك روايت كه در كافي شريفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روايت اين است كه حضرت صادق (ع) مي‌فرمايد: فاطمه (س) بعد از پدرش 75 روز زنده بودند در اين دنيا، و حزن و شدت بر ايشان غلبه داشت و جبرئيل امين مي‌آمد خدمت ايشان و به ايشان تعزيت عرض مي‌كرد و مسائلي از آينده نقل مي‌كرد. ظاهر روايت اين است كه در اين 75 روز مراد دهاي بوده است، يعني رفت و آمد جبرئيل زياد بوده است و گمان ندارم كه غير از طبقه اول از انبياي عظام درباره كسي اين طور وارد شده باشد كه در ظرف 75 روز جبرئيل اين رفت و آمد را داشته است و مسائلي را در آتيه‌اي كه واقع مي‌شده است، مسائل را ذكر كرده است و آنچه كه به ذريه او مي‌رسيده است در آتيه، ذكر كرده است و حضرت امير هم آنها را نوشته است، كاتب وحي بوده است، حضرت امير، همان‌طوري كه كاتب وحي رسول خدا بوده است، كاتب وحي حضرت صديقه در اين 75 روز بوده است. مسأله آمدن جبرئيل براي كسي يك مسئله ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيل براي همه كسي مي‌آيد و امكان دارد بيايد، اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسي كه جبرئيل مي‌خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است، چه ما قائل شويم به اينكه قضيه تنزيل، تنزل جبرئيل، بواسطه روح اعظم خود اين ولي است يا پيغمبر است. او تنزيل مي‌دهد او را وارد مي‌كند تا مرتبه پايين يا بگوييم كه خير، حق تعالي او را مأمور مي‌كند كه برو و اين مسائل را بگو... حتما درباره ائمه هم من نديده‌ام كه وارد شده باشد اين طور كه جبرئيل بر آنها نازل شده باشد، فقط اين است كه براي حضرت زهرا (س) است كه آنكه من ديده‌ام كه جبرئيل به طور مكرر در اين 75 روز وارد مي‌شده است. در هر صورت من اين قرائت و فضيلت را از همه فضايلي كه براي حضرت زهرا (س) ذكر كرده‌اند، با اينكه آنها هم فضايل بزرگي است _ اين فضيلت را من بالاتر از همه مي‌دانم كه براي غير انبيا (عليهم‌السلام) آن هم نه همه انبيا، براي طبقه بالاي انبيا (عليهم‌السلام) و بعضي از اوليايي كه در رتبه آنها هست، براي كس ديگر حاصل نشده، اين از مختصات حضرت صديقه (س) است. (صحيفه نور/ 20ص4-16(

ب- مقام سياسي اجتماعي حضرت فاطمه (س)

امام در حوزه سياست، آراء مهمي دارند. آراء سياسي امام قبل از آنكه در حوزه سياست مطرح شده باشد در مباني عرفاني ايشان طرح گرديده است. امام خميني در كتابهاي عرفاني چه در تفسير "انعمت عليهم" و چه در تفسيري كه از "كوثر" ارائه مي‌دهند، مقام انعمت عليهم را برزخ ميان وحدت و كثرت يعني مقام "ضالين"، "مغضوب عليهم" مي‌دانند و تعبيرشان از "حوض كوثر" تعبيري عرفاني است، حوض كه آب در آن جمع مي‌شود در مظهر وحدت جمعي و "كوثر" اشاره به كثرت دارد.
در روايات است كه سوره كوثر به معناي خير كثير مصداق اتمش حضرت فاطمه (س) است. خداوند از طريق فاطمه (س) و اولاد پاك او بركات را در عالم پراكنده مي‌كند و از قيامت تمام فضليت‌ها در اين حوض تجسم پيدا مي‌كنند.
به اعتقاد امام خميني عينيت دين و سياست، با تفسيري كه از كوثر ارائه مي‌دهند قابل تبيين است. بنابراين فاطمه (س) مظهر اتم رابطه دين و سياست مي‌گردد. از اين معناي بلند عرفاني كه تبيين رابطه دين و سياست را عمق مي‌بخشد بگذريم، براي امام خميني فاطمه (س) مظهر دين سياسي است.
به نظر امام اسلام حقيقي كه اسلام پابرهنگان و اسلام مبارزه فقر و غنا با اشرافيت است، در كوخ كوچك حضرت فاطمه (س) به حد اعلي درجه خود رسيده است. امام بر ساده‌زيستي خانه زهرا (س) تأكيد زيادي مي‌كردند و از خانم‌هاي انقلابي مي‌خواستند كه در دنيا خود را از تعلقات پاك كنند اما مانند زهرا (س) در عرصه‌هاي اجتماعي حضور پيدا كنند، خود را صرفا با ادعيه و زيارات مشغول نكنند.
زن مسلمان حقيقي از نظر مصرف‌گرايي به حداقل قناعت مي‌كند اما از نظر نفع‌بخشي به جامعه حداكثر فايده را به اجتماع مسلمين مي‌رساند. امام در توصيف خانه حضرت زهرا (س) مي‌گويند: حضرت امير سلام الله عليه كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتي كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود، از حجاز تا مصر، آفريقا، و يك مقدار هم از اروپا، اين خليفه الهي وقتي توي جمعيت بود مثل همه ما كه نشسته‌ايم با هم، اين هم ( اشاره به زيرانداز) زير پايش نبود. همين بود كه يك پوست داشتند، به حسب نقل _ يك پوست داشتند كه شب خودش و حضرت فاطمه رويش مي‌خوابيدند و روز روي همين پوست علوفه اشترش را مي‌ريخت پيغمبر هم همين شيوه را داشت، اسلام اين است. (سخنراني مورخ 13/4/52) همين خانه كه تا اين حد ساده بود، از نظر بركات اجتماعي اعجاب‌آور بود. اين خانه كوچك فاطمه سلام‌الله عليها و اين افرادي كه در آن خانه تربيت شدند كه به حسب عدد، چهار، پنج نفر بودند بر حسب واقع، تمام قدرت حق تعالي را تجلي دادند، خدمتهايي كردند كه ما را و شما را و همه بشريت را به اعجاب آورده است. (18/12/60)
زني كه در حجره‌اي كوچك و محقر، انسانهايي تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوي افلاك و از عالم ملك تا آن سوي ملكوت اعلي مي‌درخشد (25/1/61)
ما يك كوخ چهار-پنج نفري در صدر اسلام داشتيم و آن كوخ فاطمه زهرا (س) است. از اين كوخها هم محقرتر بوده لكن بركات اين چي است؟ اين كوخ‌نشينان در كوخ محقر، در ناحيه معنويات آن قدر در مرتبه بالا بودند كه دست ملكوتيها هم به آن نمي‌رسد و در جنبه‌هاي تربيتي آن قدر بوده است كه هرچه انسان مي‌بيند بركات در بلاد مسلمين هست و خصوصا در مثل بلاد ماها، اينها از بركت آنهاست. (1/1/62)

امام خميني معتقد بودند كه ادعاهاي زنان مسلمان نسبت به دست‌آويز به حبل فاطمه (س) به صرف ادعا صحيح نيست و گوينده آن اگر در مقام عمل به عامل به سيره فاطمه (ص) نباشد، دروغگو خوانده مي‌شود. به نظر امام اگر زنان مسلمان شيعه ايراني، زهد و تقوا و ساده‌زيستي و حق پرستي زهرا را تبعيت نكند. بايد بدانند كه داخل در روز زن نشده‌اند، هر كسي نپذيرفت، اين در روز زن وارد نشده است و در اين شرافت وارد نشده است. (11/12/62)

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: سایت موعود



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: حضرت فاطمه, س, در انديشه امام خميني, ره
ثمرات علمى و عملى تبيين شخصيت حضرت فاطمه
شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۲ ساعت 1:55 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
ثمرات علمى و عملى تبيين شخصيت حضرت فاطمه

حضرت آيت الله جوادى آملى در جمع استادان و دانشجويان شركت كننده در طرح ولايت به تبيين شخصيت والاى حضرت فاطمه (س) در دو بعد علمى و عملى پرداخت و گفت: تبيين علمى شخصيت آن حضرت ثمره اعتقادى دارد اما آنچه ما موظفيم بررسى كنيم سيره و سنت آن حضرت است كه براى ما ثمره عملى دارد. در عين حال بايد گفت كه قسمت اول پشتوانه علمى قسمت دوم است.
آيت الله جوادى آملى همچنين به روايتى از آن حضرت كه مى تواند راهنماى همه انسان ها در زندگى شان باشد اشاره مى كند و تاكيد مى كند كه عمل به اين دستور شدنى است و آن اين است كه اگر كسى عمل خالص بكند و اين قدرت را داشته باشد كه عمل خالص را به پيشگاه خداوند ببرد آنگاه خداوند مهمترين و والاترين مصلحت او را به او عطا مى كند.
در تبيين شخصيت حضرت فاطمه (س) آن بخشى كه مربوط به مسايل اعتقادى است و ثمره علمى دارد بررسى مقام منيع آن بانو (سلام الله عليها) است كه اين همتاى قرآن كريم است، همتاى نبوت است، همتاى رسالت است، همتاى ولايت است. چيزى از ولى الله مطلق كم ندارد، اينها يك نورند و مانند آن، اينگونه از مباحث به هر نتيجه اى كه منتهى بشود براى ما ثمره اعتقادى دارد، ثمره علمى دارد. اما نتيجه عملى ندارد. زيرا ما نه آن توان را داريم كه آن حضرت را در ولايت مطلقه، همتاى قرآن الگو قرار بدهيم، نه همچنين ماموريتى داريم.
بخش دوم مربوط به سيره و سنت آن حضرت است كه ما هم موظفيم بررسى كنيم و هم ماموريم پيروى كنيم. آن بخش اول به طور اجمال اينجا مطرح مى شود نه به طور تفصيل، براى اين كه پشتوانه علمى بخش دوم خواهد بود. راز اين كه اين بانو (س) حجت بر ائمه (ع) است و اگر على بن ابيطالب (ع) نبود، احدى همتاى آن حضرت نبود، «آدم و من دونه»؛ اين است كه اين مثل خود قرآن كريم در مقام حدوث و بقا شكل گرفت. قرآن از زمين برنخاست، از فكر كسى تدوين نشد. هيچ عالم بشرى اين قرآن را تدوين نكرد، تنظيم نكرد. سوره هايش، آياتش، معارفش، مفاهيمش را بررسى نكرد و انشا نكرد. مستقيما از جهان غيب نازل شد و در طى بيست و سه سال ماند و براى ابد جاى خود را تثبيت كرد. اين سه تا كار را قرآن كرد: يعنى از زمين برنخاست، از آسمان نازل شد، اولا؛ و نزول اش هم بيست و سه سال طول كشيد، ثانيا؛ و ماند كه براى ابد بماند، ثالثا.
انسان كامل، مخصوصا فاطمه زهرا (س) هم وقتى هويت آن حضرت را ارزيابى مى كنيم، مى بينيم در همين مثلث خلاصه مى شود؛ او از زمين برنخاست. از آسمان نازل شد، و تقريبا هم سفر قرآن كريم بود. تا قرآن آيات و سوره هايش نازل مى شد، اين هم روزانه متكامل مى شد، ترقى مى كرد. و تا قرآن به پايان رسيد، عمر اين بى بى هم به پايان رسيد و براى ابد ماند. گرچه «انك ميت و انهم ميتون» شامل همه انسان ها هست.
وقتى وجود مبارك پيغمبر (ص) به مقام شامخ نبوت بار يافتند، به معراج رسيدند، در معراج غذايى ميل كردند. وقتى از معراج نازل شدند، به زمين آمدند، ديگر تماسى نداشتند، مگر اين كه آن غذا به صورت نطفه دربيايد؛ آن ميوه آسمانى و غيبى و بهشتى. آن ميوه غيبى و بهشتى وقتى در صلب مطهر رسول اكرم به صورت نطفه فاطمه (سلام الله عليها) در آمد، در قرار مكين خديجه (سلام الله عليها) مستقر شد. پس وجود مبارك اين بانو، نظير افراد ديگر، نظير مردها و زن هاى عادى نيست كه نطفه آنها محصول آب و غذا و ميوه زمين باشد، از زمين برخاسته باشد، همانطورى كه قرآن نظير كتاب هاى بشرى نيست كه محصول فكر بشر باشد، نطفه وجود مبارك فاطمه (س) هم محصول آن ميوه غيب است، ميوه بهشت است، از زمين برنخاست. منتها اين چند سالى كه طول كشيد تا اين نطفه مستقر بشود، اين مقدمه انعقاد نطفه است.
بايد وحى نازل بشود، تا پيامبر به آن مقام وحى يابى برسد، بايد آن انقطاع وحى به عنوان آزمون فرا برسد، بايد نوبت معراج فرا برسد، بايد پيغمبر به معراج برود، بايد در معراج آن ميوه بهشتى را ميل كند، بعد آن نطفه بشود تا بشود فاطمه. وقتى هم كه از معراج آمدند، يك سال يا كمتر طول كشيد، مثلا كمتر از يك سال طول كشيد تا وجود مبارك فاطمه (س) متكومه بشود، اين طليعه پيدايش و تجلى آن بانو در عالم طبيعت است.
ضلع دوم اين مثلث آن است كه حالا چون بيست و سه سال اين قرآن به تدريج نازل شد، اين پنج سال اول تقريبا مقدمه بود براى پيدايش چنين معراجى و چنان ميوه اى و چنين نطفه اى. همراه با نزول آيات و سور و معارف قرآن كريم اين بانو ترقى مى كرد. اگر دو ساله بود در شعب ابى طالب با آن آيات و مشكلاتى كه نازل مى شد، ترقى مى كرد و اگر چند سال در مكه تشريف داشتند، با آيات مكى مترقى مى شدند و اگر چند سال در مدينه تشريف داشتند، با آيات مدنى. وجود مبارك فاطمه (س) از چندين راه با قرآن رابطه داشت. گاهى مستقيم، گاهى غيرمستقيم؛ مستقيم اش هم دو نحو بود: يك نحو مستقيم اش اين بود كه از وجود مبارك پيغمبر آيات را، تلاوت آيات را، تعليم كتاب و حكمت را، تزكيه را؛ اين چهار كار را كه وظيفه رسمى پيغمبر بود، فرا مى گرفت.
اين چهار برنامه را مستقيما از مشهد و مكتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده مى كرد. و هر روز اين دو شاگرد را به پيشگاه رسول گرامى مى فرستاد؛ يعنى حسن و حسين سفيران فاطمه بودند. هر روز وجود مبارك فاطمه (س) حسنين را به مشهد و به محضر و به مكتب پيغمبر مى فرستاد، بعد از آنها استنطاق مى كرد كه امروز چه آيه اى نازل شد؟ پيغمبر چه فرمود؟ آيه را چنين معنا كرد، چنان معنا كرد. اين آيه را با آن آيه چگونه هماهنگ كرد؟ اينها گزارش مى دادند. در تكميل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاكره مى كرد.
سفير سومى كه وجود مبارك فاطمه (س) داشت، على بن ابيطالب بود كه باب مدينه علم بود. او هم مرتب گزارش مى داد: امروز اين آيه نازل شد، پيغمبر اينچنين معنا كرد، اين چنين تفسير كرد و مانند آن. اين سه راه را كه يكى مستقيم و دو تا غيرمستقيم، وجود مبارك بى بى (س) داشت. راه ديگرى كه غيرمستقيم است و هر كسى مى تواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تكوين هر فيضى كه به انسان عادى مى رسد به وسيله آن انسان كامل است كه بيمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الارض و السماء، ولى به حسب ظاهر انسان يك راه مستقيمى هم با ذات اقدس اله دارد. آن راه را هم خدا وعده داده كه اتقوا الله و يعلمكم الله. در سوره انفال بالاتر از اين را وعده داد؛ ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا. شما را به فرقان نائل مى كند، متبرك مى كند كه بالاتر از آن است.
خب اين كه فرمود: تقوا پيشه كنيد از يك سو، خداوند معلم شما مى شود از سوى ديگر؛ اتقوا الله و يعلمكم الله، اين بى بى (س) در اثر آن تقواى كامل شاگرد مستقيم ذات اقدس اله بود، معارفى را از آنجا فرا گرفت و از اين كه در سوره انفال خدا وعده داد: ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا، اين بى بى (س) مثل اعلاى تقوا بود. ذات اقدس اله فرقان بين حق و باطل را به او عطا كرده است. اين مجموعه اينقدر ادامه داشت تا قرآن به پايان برسد. همين كه در اواخر عمر مبارك پيغمبر (ص) قرآن به پايان رسيد، ديگر آيه اى نازل نشد، طولى هم نكشيد كه اين پدر و آن دختر، هر دو رحلت كردند.
بى بى (س) بيش از ۷۵ روز يا ۹۵ روز بعد از رحلت رسول گرامى (سلام الله عليهما) نماند. تقريبا وقتى نازل شدن قرآن تمام شد، عمر اين بى بى هم تمام شد. او با قرآن نفس مى كشيد، با قرآن كامل مى شد، با قرآن مترقى بود، با قرآن مانوس بود. منتها قرآن آمد كه بماند، اين بى بى هم آمد كه بماند. بدن اش البته رحلت كرده است، و اما جان او همچنان زنده است. اين بخش اول كه پشتوانه مسايل بخش دوم است. اما آنچه كه ما موظفيم به اين بانو اقتدا كنيم و وظيفه داريم، مامور هستيم و راهش هم ممكن است، آن است كه اين بانو (سلام الله عليها) هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراوانى را فرمودند و عمل كردند و تعليم دادند و دستور عمل كردن را هم به ما داد. سر اين كه در پايان بخش اول به اين نتيجه رسيديم كه وجود مبارك فاطمه آمد كه بماند، نيامد كه برود. نظير افراد ديگر نيست كه مى آيند و مى روند، بلكه او آمد كه بماند.
اما آن كه زهرا (س) آمد كه بماند، تحليل بخش پايانى سوره كوثر مى تواند سند اين بحث باشد. در جريان سوره كوثر؛ يعنى: انا اعطيناك الكوثر، فصل لربك والنحر. ان شانئك هوالابتر، مستحضريد كه غالب مفسران شيعه و سنى گفتند كه: عده اى از سناديد قريش، مشركان، بدخواهان، معاندان، روى همان سنت هاى باطلى جاهليت گفتند: پيغمبر بعد از مردن، نام او و مكتب او و ياد او از بين مى رود. براى اين كه او كه پسر ندارد.
ذات اقدس اله فرمود به اين كه: تو براى هميشه مى مانى. براى اين كه من به تو چيزى دادم كه هيچ كس نمى تواند او را از بين ببرد و به تو فرزندى دادم كه حافظ و مجرى آن چيز است. آن چيزى كه به تو دادم «قرآن» است. و آن كسى هم كه حافظ قرآن، مفسر قرآن، مبين قرآن، معلم قرآن، مجرى احكام و حقوق قرآن است، فرزندان همين دختر اند! فرمود: انا اعطيناك الكوثر. اين كوثر مصاديق فراوانى دارد؛ دين هست، قرآن هست و ولايت هست. انا اعطيناك الكوثر. فصل لربك والنحر. ان شانئك هوالابتر. يعنى آنها كه تو را شماتت مى كردند، بدى تو را مى خواستند، انقطاع نسل تو را مى خواستند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابتر اند، نه تو ابترى! اين ابتر، اين لفظ چون در مقام تهديد است، مفهوم دارد. اگر بگويند: فلان شخص ابتر است، معنايش اين نيست كه ديگرى ابتر نيست، چون مفهوم ندارد. ولى اگر در لسان تهديد باشد، در ارزيابى هر دو باشد، در مرزبندى باشد، در تفريق باشد، اين مفهوم دارد. ان شانئك هوالابتر. يعنى تو ابتر نيستى، آنها ابتراند. آنها منقطع النسل اند، تو منقطع النسل نيستى. نام آنها و يادمان آنها و ياد آنها از بين مى رود، نام تو و ياد تو هميشه مى ماند. خب؛ تهديد ذيل اين سوره مباركه انا اعطيناك الكوثر نشانه آن است؛ چون در مقام تهديد است، دو تا پيام دارد؛ يكى اين كه دشمنان تو منقطع مى شوند، از بين مى روند.
يكى اين كه تو از بين نمى روى! تو ابتر نيستى، تو متصل و پيوسته اى! اگر چنانچه وجود مبارك پيغمبر دختر مى داشت و لاغير، براساس گمان باطلى و ظن جاهلى جاهليت آن را ابتر مى پنداشتند و اگر پسر مى داشت، پسرش نظير پسر نوح بود، باز او ابتر مى بود. چون اين پسر نه تنها سبب دوام دين پدر نمى شد، بلكه مايه انقراض دين پدر بود. اگر فرزند مى داشت، فرزند بى تفاوت، كارى به دين نداشت. نه معاند بود، نه مخالف بود، نه معالف، باز هم اين شخص ابتر بود. قرآن كريم فرمود: اينچنين نيست كه تو فرزند صالح داشته باشى يا بى تفاوت. فرزند صالح دارى و مصلح دارى و اهل قرآن دارى و همتاى قرآن دارى و از بين نمى رود و از همين دختر هم هست. هم به دختر بها مى دهد، هم او را حافظ قرآن مى داند، و از نسل او مجريان و مفسران قرآن به بار مى آورد كه باعث دوام نبوت و بقاى وحى و مكتب رسالت باشد كه تو ابتر نيستى، تو مستدام و مستمرى، آنها ابتراند. ان شانئك هوالابتر. بنابراين اين بانو توانست حافظ قرآن باشد.
اگر يك انسانى معصوم بود، ما يقين داريم حرف او، فعل او، تقرير او، سكوت او و قيام و قعود او حجت خداست. اين كه در زيارت آل ياسين به پيشگاه ولى عصر (ارواحنا فداه) سلام عرض مى كنيم، به تك تك حالات او سلام عرض مى كنيم، براى اين كه تك تك حالات او معصومانه است. والسلام عليك حين تقوم و تقعد، حين تقرء و تبيّن، حين تركع و تسجد. آن وقتى كه برمى خيزى، آن وقتى كه مى نشينى، آن وقتى كه سخن مى گويى، آن وقتى كه تقرير مى كنى، آن وقتى كه ركوع دارى، آن وقتى كه سجود دارى، جامع همه اينها همان است كه در سوره مباركه انعام آمده است كه: ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى. خب اگر كسى معصوم بود، حيات و مماتش اين است، شئون حيات و ممات اين است، ما به تك تك اين شئون معصومانه معصوم عرض ادب مى كنيم. معيار حجيت عصمت است، نه نبوت، نه رسالت و نه امامت. و چون اين بانو (سلام الله عليها) معصومه است، حجت خداست. اين كه در نهج البلاغه، گاهى على بن ابيطالب (سلام الله عليه) به سخنان بى بى استشهاد مى كند كه فاطمه چنين گفت، اين استدلال به قول حجت الله است.
اما سر اين كه او حجت بر معصومين هم هست، اين است كه ائمه (عليهم السلام) عالم به غيب اند. اما منابع علمى اينها؛ گاهى از رسول اكرم شنيدند، گاهى از فاتح قرآن كمك مى گيرند، و گاهى از مصحف فاطمه. وقتى امام معصوم (سلام الله عليه) دارد خبر غيب مى دهد، از او سوال مى كنند كه اين خبر غيب را از كجا گفتى؟ مى گويد: در مصحف مادرمان بود. خوب اين مصحف فاطمه چيست؟ همان است كه جبرييل (سلام الله عليه) نازل مى شد،و اين معارف را مى فرمود و وجود مبارك فاطمه (سلام الله عليها) تلقى مى كرد، بعد به امير المومنين مى فرمود، اميرالمومنين املاى او را مى نوشت و كتابت مى كرد، كاتب اين بخش از وحى هم بود، شده مصحف فاطمه. آن وحى تشريعى بود كه با انقطاع عمر مبارك رسول گرامى (ص) به پايان رسيد.
اگر در نهج البلاغه آمده است كه وجود مبارك اميرالمومنين درباره رحلت پيغمبر (سلام الله عليهما) فرمود: لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت احمد من اخبار السما، آن ناظر به وحى تشريعى است. وگرنه وحى تسديدى، تعريفى، انبائى، انحا و اقسام وحى الى يوم القيامه مخصوصا در شب هاى قدر نازل مى شود اين دوام دارد. اينگونه از وحى ها در شب هاى جمعه در ليالى قدر بر ائمه نازل مى شد و بر وجود مبارك ولى عصر (ارواحنا فداه) هم نازل مى شود. اين وحى قطع نشده است. اينگونه از معارف غيبى به وسيله جبرئيل (سلام الله عليه) نازل مى شد فاطمه (سلام الله عليها) تلقى مى كرد و اين ها را حفظ مى كرد براى اميرالمومنين املاء مى فرمود وجود مبارك اميرالمومنين (سلام الله عليه) اينها را مى نوشت شده مصحف فاطمه و اين مصحف الآن در نزد وجود مبارك ولى عصر (ارواحنا فداه) است. اين از منابع علم غيب ائمه است كه وقتى از يك امام معصومى سوال مى كردند يا گاهى خود آنها بلا واسطه و قبل از سوال و مستقيم مى فرمودند: در مصحف جده ما در مصحف فاطمه چنين آمده است. اين مى شود حجت خدا بر خلق اجمعين مخصوصا در معارف غيبى نسبت به ائمه اطهار (سلام الله عليهم اجمعين).
حالا اين بانو كه براى همه ما ا سوه است در اين بخش ما موظف ايم مثل آن حضرت حركت كنيم منتها اين در حد آفتاب و ما در حد شمع اين فضاى كل جهان را روشن مى كند ما در زندگى خاص خودمان مثل شمع نور بدهيم به فضا و زندگى خود را روشن كنيم اين است كه فرمود: اگر كسى عمل خالص بكند و اين قدرت را داشته باشد كه عمل خالص را به پيشگاه ذات اقدس اله ببرد ذات اقدس اله بهترين و والاترين مصلحت او را به او عطا مى كند و نازل مى كند. يك وقت انسان كار خوب انجام مى دهد و ديگر به اين فكر نيست كه من اين كار خوب را حفظ بكنم. اين مثل يك باغبانى است كه يك نهالى را غرس كرده است و ديگر به فكر آبيارى او نيست. ما ماموريم كه مثل يك باغبانى كه دركنار منزلش يك نهالى غرس كرده مثل فرزند از او نگه دارى كنيم، دائما به سراغ او باشيم، حدوثا و بقاء پس يك وقت يك كسى كار خير انجام مى دهد به اين فكر نيست كه او را حفظ بكند ! گاهى او را مى گويد گاهى او را با منت ذكر مى كند گاهى مثلا خوش اش مى آيد كه ديگران بازگو كنند يا از او بهره بردارى كنند بهره بردارى تبليغى و سياسى. اين شخص كار خوب كرده است و اما كار او زمينى است همين جا ماند. بعضى ها كار خوب انجام مى دهند براى ضبط و نگه دارى او هم تلاش و كوشش مى كنند اما تا يك مدت محدودى، برخى ها تلاش و كوشش شان زياد هست اما آن قدرت را ندارند كه بالا ببرند. وجود مبارك بى بى (سلام الله عليها) نفرمود اگر كسى كار خوب بكند خدا بهترين مصلحت را به او مى دهد. فرمود: كار خوب بكن اين را نگه بدار اين را هديه بكن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود كه نمى تواند هديه اى را به پيشگاه ذات اقدس اله اعطا بكند.
اگر كسى به جايى رسيد كه خودش كار خير خود را به خدا تقديم كرد خودش بالا برد نه ملائكه بالا ببرند. كار خير را ملائكه مى برند گزارش مى دهند. بالاخره جواب را هم آنها مى آورند. آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است بهره اش هم كم است. ولى اگر كسى خودش آن هنر را داشته باشد كه همراه ملائكه بالا برود و اين كار خير خود را به پيشگاه ذات اقدس اله تقديم بكند. خودش اصعاد كند، خودش به همراه عمل برود، آنگاه فاضل ترين مصلحت او را ذات اقدس اله نازل مى كند. خود خدا نه به فرشته ها بگويد.
خوب اين دستورى كه وجود مبارك بى بى به ما داده است. فرمود: اين كار شدنى است. اين كار را انجام بدهيد و مانند آن.
بحثى كه مربوط به جريان روز است همه ما بايد از اين بحث به عنوان بزرگداشت بى بى مخصوصا نسل جوان استفاده بكنيم. اين است كه زن ها در عالم زن هاى كامل، برجسته، بزرگ و بزرگوار خيلى اند. مثل اينكه مردان خيلى اند، اما كسى كه مثل على بن ابيطالب بشود كم است. زن هاى بزرگ و بزرگوار هم زياد اند اما كسى مثل بى بى فاطمه بشود كم است. يك وقتى امام (رضوان الله عليه) مى فرمود: جبرئيل براى هر پيغمبرى كه نازل نمى شد؛ براى انبياى خاص نازل مى شد. اين كه مرحوم كلينى (رضوان الله تعالى عليه) در كتاب شريف اصول كافى نقل مى كند: جبرئيل بر وجود مبارك فاطمه (سلام الله عليها) نازل مى شد اين نشانه آن است كه مقام آن حضرت نسبت به برخى از انبياء بزرگتر و برجسته تر است. اين نه براى آن است كه زن هاى بزرگ در عالم كم اند. اگر از على بن ابيطالب تجليل مى شود نه براى آن است كه مرد هاى بزرگ در عالم كم اند. مردان بزرگ در عالم خيلى اند اما على خيلى بزرگ است. زنهاى بزرگ هم در عالم خيلى اند اما فاطمه خيلى بزرگ است.
اگر كسى خواست ببيند فاطمه چه قدر مقام دارد بايد بگويد: همتاى على است. اگر درباره اين بى بى سخن مطرح هست براى آن است كه او خيلى بزرگ است. جبرئيل براى هر پيغمبرى نازل نمى شود. و اين بى بى وقتى مقام علمى او روشن مى شود كه اين دو تا خطبه اى كه يكى در مسجد، يكى در منزل ايراد كرده اند آن خطبه ها را ببينند بعضى خطبه هاى نهج البلاغه را ببينند، خطبه هاى نهج البلاغه هم يكسان نيستند.
بعضى ها عرشى اند بعضى متوسط اند. آن خطبه هاى عرشى نهج البلاغه را هم ببينيد عميق ترين جمله ها خطبه هاى عرشى نهج البلاغه را ببينند. آنگاه مى فهمد آن بخش هاى عرشى خطبه هاى عميق نهج البلاغه قبل از اينكه على بن ابيطالب (سلام الله عليه) آن خطبه ها را بگويد و بفرمايد لااقل بيست و پنج سال قبل اش همين بانو فرمود. يك خطابه اى دارد كه قابل درك است براى خيلى ها. يك خطبه اى دارد كه آن به اين زودى ها درك شدنى نيست. خطبه اى كه اينها مى خواندند به اين فكر نبودند كه مردم بفهمند. خطبه را كه براى مردم نمى خوانند مثل دعا. اينها يك ارتباطى با خدا داشتند يك ارتباطى با جامعه و خلق. آن بخشى كه به خطبه بر مى گردد به حمد بر مى گردد به توحيد بر مى گردد به ثناء بر مى گردد آن كارى با مردم ندارد كه مردم مى خواهند بفهمند يا نفهمند.
دعاى عرفه سيد الشهداء را مردم مى خواهند بفهمند يا نفهمند. اما اين بيست جلد وسائل و امثال اينها براى مردم است. فهميدن اش هم سخت نيست. فهميدن اين مطالب بيست جلد وسائل و مستدرك و اينها چون براى بيان مردم، هدايت مردم، راهنمائى مردم، اخلاق مردم، حقوق مردم، فقه مردم است فهميدنى است. منتها يك سى چهل سال درس مى خواهد. اما آن يك درسى نيست كه انسان با اين سى چهل سال حل بشود. نشانه اش اين است كه خيلى ها رفتند و ماندند. دعاها حسابشان جداست، خطبه ها حسابشان جداست، آنجا كه ائمه با خدا سخن مى گويند حسابشان جداست آنجا كه با خلق خدا دارند سخن مى گويند حسابشان جداست.

http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع: باشگاه اندیشه



:: موضوعات مرتبط: دين و انديشه
:: برچسب‌ها: ثمرات علمى و عملى تبيين شخصيت حضرت فاطمه, شخصيت حضرت فاطمه, حضرت فاطمه