شعری برای زخم
این سرخ گونه
هرگز سخن از درد
نرانده ست
رون آتش می زید
و هراس را با او
یارای برابری نیست
خاموش نشسته به انتظار
زخم را
و گلوله را پاس می دارد
تا آن روز
کز جراحت سهمگین خویش
پرچمی برافرازد
این سرخ گونه
خاموش نشسته به انتظار
تمامی تن من
سرزمین من است