هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » خسرو گلسرخی »خفته در باران
یکشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 0:52 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خفته در باران

دستی میان دشنه و دیوارست
 دستی میان دشنه و دل نیست
 از پله ها
 فرود می اییم
اینک بدون پا
لیلای من همیشه
 پشت پنجره می خوابد
و خوب می داند
 که من سپیده دمان
 بدون دست می ایم
 و یارای گشودن پنجره
 با من نیست
شن های کنار ساحل عمان
رنگ نمی بازند
 این گونه ی من است
 که رنگ دشت سوخته دارد
 وقتی تو را
 میانه ی دریا
بی پناه می بینم
 دستی میان دشنه و دل نیست
خوابیده ای ؟
 نه ؟ بیداری ؟
ایا تو آفتاب را
 به شهر خواهی برد
تا کوچه های خفته در میانه ی باران
و حرف های نمور فاصله ها را
 مشتعل کنی ... ؟
تا دو سمت رود بدانند
که آتش
 همیشه نمی خوابد به زیر خاکستر
در زیر ریزش
رگبار تیغ برهنه
 می دانم تو دامنه می خواهی
 می دانم
 تا از کناره بیایی
و پنجره ها را
 رو به صبح بگشایی
من
 با سیاهی دو چشم سیاه تو
 خواهم نوشت
 بر هر کرانه ی این باغ
دستی همیشه منتظر دست دیگرست
 چشمی همیشه هست که نمی خوابد