سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:10 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
من آفتاب سرد شبانگاه خسته ام
من بوسه گاه چشمه جانکاه خسته ام
من آرزویم و جارو زنان به عشق
سِحر سحَر به دامن خرگاه خسته ام
موی سپید شب به بلندای کهکشان
سرد وچروک گشته بنگاه خسته ام
چشمان بی فروغ شبم در مصاف عشق
سرباز بی پناه کمینگاه خسته ام
پارو زنان ز ساحل دنیای عمر خویش
از اندرون چو صوفی خانقاه خسته ام
من را چه سود شور نوازش که، عمر را
چرخ زمان به مکر زیانگاه خسته ام