در شب سرودن
این منم که در وجود خود تو را می بینم
تو هم می بینی
و در دالان شب ، گهی کنار من می نشینی
آرزو ، گم کرده در خیال تو
تکیه گاهی نیست در مدار روشنایی
و از تو می پرسم
کدامین ره به رویای تو می پیوندد
و از نگاه تو می یابم
رنگ بی تو ، در شب سرودن را