عصر یخبندان
هوا سرد است باز میلرزم باز
من در خود فرو رفتم
هوا سرد است دل سرد است دست ها سرد است
گذشتم از خود و بی خود شدن سرد است
هوا سرد است سازکم سرد است امیدو آرزو سرد است
گویی زمستان است
هوا سرد است ...
آتشی دیدم ز دور آتشکده سرد است شعله ها سرد است
باور هیزم شکن سرد است...
دوستی دارم ز دنیا عاشق رویش منم
عاشق برق نگاه بی ریاو پاک و محبوبش منم
گرمی دستش مرا آتش زند آن دم گرمش مرا بر هم زند
وای بر من ،ای خدا
آن دلربا آن مهربان دستان
آن دم گرم و دل بی خار و بی پایان
وز برایم ،وای سرد است، وای سرد است...
مادر ای مادر ، باز مادر باز آن عشق الهی باز آن آغوش گرم جاودانی....
چه میبینم خدایا باورم نیست هنوز
گرمی آغوش مادر دستهای پر چروک و گرم مادر
بوسه های آتشینش حرف های دلنشینش ... نیست دیگر از برایم
هزاران وای بر من
پیکرش سرد است نازنین مادر همه سرد است ...
گنهم چیست مگر مردم ز سرما یخ زدم آخر خدایا !
گرمای جاویدان کجاست من کجا باید روم...
سوی افیون می روم سوی مردن گرم مردن...
عصر یخبندان است عصر یخبندان است