هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » محمد علی سپانلو »به خدایی که تو را نیافرید
پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 13:43 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

به خدایی که تو را نیافرید

 همه چیزم در دیار اجنبی است
 میوه های خونم و هر که از ریشه ی من نوشید
 آتیه و رؤیاهایم ، و حتی سایه ی عشقم
 عاطفه های بی قرار
 بخ ساحلهای روسپیان بلند بالا و نخل های بهاری کوچید
چرا با تو می مانم ای مادر کهن
 که نمی دانم
 چه وامی بر من داری ؟
 سال هایم را هدر دادی
 خونم را هبا کردی که بنوشند اجاره داران
جوانیم را در سوداهایم خیالی به گرو نهادی
 عوض را به من برات دوردستی دادی ، که مبلغش آرمان بود
کنون در پایان راه دستم مثل فکرم سپید است
 چه برایم ماند
 جز غربت ناخواسته و دشنام از نورسیدگانی که ندانم چه حقی بر من دارند ؟
 گاه در پروازهایم رایحه ی نیل را می شنوم
 و گمشده ام را می بینم که در غرفه ی نامحرمان
 به تماشای رود وقت می گذراند
 انگار موقع دعای سفر شد
 راهم را بگشا
 دینی اگر دارم بستان
 اگر می مانم نه برای توست
 اگر می خوانم نه به درگاه تو
 به خدایی است که هرگز تو را نیافرید