کفش دخترانه
گاهی که شب برای تو تفسیر می کند که به فکر سفر نباش
اعصاب جاده ها برای تو ناامن است
می گویی اختراع سفر محض یک نفر ؟ رمزی است خنده آور
این راه ها که وقت تصادف می چرخند ، این چهره های که قدم
می زنند بیرون جامعه ی مدنی ، از راز شب پرند ، خورشیدغیابی است
که دفتر سراب را امضا نمی کند . این اسکلت که روی بالکن قوز
کرده از گردش بهار چه می فهمد ! از پیچش سکوت در فواصل
گفتار ، عطری که اضطراب گل سرخ است
و سرنوشت سقف که می چکد آب ایا سقوط نیست ؟
او در فضا شناور می ماند ، با خنده ی عمیق اسکلتی ، گنجشک ها در
اطرافش از شعر لانه می سازند ، تک جمله های بی رنگ از ابرها
مرکب می گیرند
این شهر پر نوای من است ، پس من سفر نخواهم رفت ، و در
محله جشنی است امشب ،من بام های پست و کوتاه را مانند
شستی پیانو صدرنگ می نوازم . ایا کدام دست هنرمند ، حتی در
اوج بیماری ، محتاج دستگیری است
انگار سرخ گل نمونه ی خون طبیعت باشد ، در شیشه کرده اند و با نی می
نوشند
هر وقت هم که تجزیه اش می کنیم افشرده های بوسه و عطر وداع از آن
به دستمی اید . و نام مستعار گل سرخ ، سرنخی که در اداره ی آگاهی از
آن به کیفر گلخانه می رسند
میعاد در سه راهی باریک ، مشکوک در هوای مه آلود ، تا دختری
از سفره خانه ی شیطان تو را دعوت کند به شام
تو هیچ چیز نداری که پنهان کنی ، حتی زیبایی فنا شده ی عکس هایت را
پس جای هیچ پنهان کاری در هیکل تو نیست
جز کفش دخترانه که پوشیدی
بر پنجه های آن دو میخاک بلند دمیده
شکل دو پرچم سرخ