الف
وقتی که عاشق ترین خورشید های سپیده
دم به زانو در آمدند
دیگر از شبتابک خردی
که تازه از خواب شب آمده چه انتظار ؟
راه ها دور
نزدیکی ها ناپیدا
مردمان خسته
خنیاگران خاموش
خودت بگو
جز این چراغ شکسته ایا راهی هست ؟
باید خودتان برخیزید راه بیفتید
رویا به رویا بروید
روشنایی آن راز بزرگ را
به خانه برگردانید
البته سختی ها دارد سفر
شب ها دارد راه
افتادن ها دارد اینه
شکستن ها دارد آدمی