ر
آنا مانا
ماناما ناما
نم نی است این چرت خمار ظهر
عطر حصیر خیس یکی دو کوچه کلافه ی باد
تو چطوری توتیا
اهل و بیت علاقه آشنایان همین حدود
همه ... حالشان چظور است توتیا ؟
دایه دارد با یکی مثل خودش
مثل خودش غایب از نظر
از شب پابه زای شهریوری شکوه می کند
یکی به راه چپ
یکی به راه راست
بادبزن های این بادیه
بوی خواب و خرمای رسیده می دهند
پس کی بادهای شمالی به وقت خواب
خنکای حضرت آب
ماه درشت دامنه دار اهوازی
آواز غریب عرب تباری از کناره ی رود
پل هزار پیرار پا به جا
بازار یخ ریحان رازیانه عبا
دشداشه دریا آگاه ابونواس
آنا مانا
ماناما ناما
برو ببین به راه
از چه هنوز قطار عصر دوشنبه دیر کرده است
من چشمم آب نمی خورد از خواب تشنگان
آخر این چه نقلی ست
که در نی شکسته می دمند این پرده پوشان شب فروش ؟
یعنی نمی دانند
گریه های این درگاه نشین دست بسته را
پای پیادگان خسته نخوانند نوشت ؟
باد می آ’د
و داستان ها دارد این دفتر خط خورده
این نم نی این حصیر خیس
هی حوصله خوان خواب های این همه جواب
من که کاری ندارم این کاسه ی بی کربلای آب
فقط این جا
باد می وزد از سمت واژه
ولی
هیچ کتابی از تعبیر این ترانه ورق نمی خورد
آنا مانا هی نامانا ناما
آن ها که به تقصیر تشنگان
دست بر دهان دریا نهاده اند
نمی دانند چه توفان ها
که از قول این قطره خواهند شنید