دال
آمده بود
زیبا بود
زن بود
آن جا کسی نبود
بیرون باران می بارید
چشم ها لب ها کلمات علاقه دریا دی
میل کمانه کاف نون نی
و او که صراحت خالص بود آفرینه ی عریان آرامه ی ازل
ترانه بلور تشنگی مادینه ی لم یزل
و من هیچ نگفغتم نخواستم نبودم
تنها تو با من بودی
با رنج کار و عطر مطبخ و صدای خسته ات
که می گفتی
نترس اجاره ی خانه دیر نخواهد شد
بیرون هنوز باران می آمد
او رفته بود
با دشنام ساده اش زی لب
یعنی که من هرگز شاعر نبوده ام