ز
از هفت سر انگشت عطر و نور و حنا
تنها دو گلبرگ لرزان کوچکترش در باد
بوی بریدن از بنفشه ی فروردین می داد
هی تارا تارا
من خودم شنیدم
پیامبر بخشوده ی باران ها
با تو از کدام
از سایه سار کدام راز روشن سخن می گفت
گفت : تنها تفاوت ما
همین بی قراری به هر کس مگوی ماست
ورنه چرا پروانه که رفت
تنها بنفشه ماند و
همان پنج گلبرگ بی تکانش در باد ؟