دال
همه ی ما
محکومان بی وکیل همین کلمات ساده ایم
تنها پیادگان بی خبر از عطر آسمان
بخشوده خواهند شد
تو چرا چمدانت را بسته ای ؟
شبی این همه پرده دران معلوم است
جریمه ی سکت ترین ستارگانش
نپرسیدن از ساعت گرگ و میش سحری ست
بس کن ما ازادیم
در به یادآوردن خاموشی خانه ها ازادیم
در به یاد آوردن کلمات اسامی آدمیان
چه کسی گفته است
از کنار کشیدن این همه پرده پشیمانیم ؟
نگران چیستی تو ؟
برو چمدانت را از پاگرد پلکان
به خواب مجبور خانه بیاور
در را هم ببند
در بعضی ترانه ها آمده است
وطن واژه ای ست
که تنها در عطر گریه و رویای گسرنگان
تبرئه خواهد شد