هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » سید علی صالحی »ﻫ
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 16:44 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

خودش آمده بود که بمیرد
 زندگی همیشه منتظر است
 که ما نیز زندگانی باشیم
نه خیلی هم
 همین سهم تنفسی کافی ست
 قدر ترانه ای تمام
طعم تکلمی خلاص
عصر پانزدهمین روز
 از تیر ماه تشنه بود
پنجره باز بود
 خودش آمده بود که بمیرد
 بی پر و بال از آب مانده ای
 که انگار می دانست
 میان این همه بی راه رهگذر
تنها مرا
 برای تحمل آخرین عذاب آدمی آفریده اند
 خودش آمده بود که بمیرد
 نه سر انگشتان پیر من و نه دعای آب
هیچ انتظاری از علاقه به زندگی نبود
 هی تو تنفس بی
ترانه ی ناتمام
تکلم آخرین از خلاص
میان این همه پنجره که باز است به روی باد
 پس من چرا
 که پیاله ی آبم هنوز در دست گریه می لرزد ؟
 خودش آمده بود که پر ... که پرنده
 که پنجره باز بود و
 دنیا ... دور