هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » فریدون توللی »شبگیر !
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 21:38 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

شبگیر !

شبانگه که مرغابی ، از مهر ِ جفت
خروشد به دامان ِ مرداب ها
دل از شور ِ دیدار ِ آن دلفروز
بشوراند از دیده ام خواب ها
فروزنده خونم ، به نیلی رگان
همیدون بجوشد ، بر پرتاب ها
سر آسیمه از بستر آیم فرود
شتابنده هر سو ، چو بی تاب ها
به جنگل درون ، بینم از هر کنار
به گلبرگ ها ، گرد ِ شبتاب ها
فرا پیش ِ پایم ، گریزان چو تیر
به آغوش ِ هر شاحه سنجاب ها
نپیموده گامی دو ، مانم ز راه
چو کشتی که افتد ، به غرقاب ها
یکی پرده بینم ، به افسون ِ شام
ز جنگل به گرد اندرش ، قاب ها
کشاند به خویشم ، در آ« خیرگی
چو رویینه چنگال ِ قلاب ها
بر آن صخره بنشسته ، در نور ِ ماه
بتی همچو تندیس ِ محراب ها
دهان تنگ چون غنچه ، در صبحدم
لبان سرخ ، بر سان ِ عناب ها
به پیش اندرش ، دلربا چشمه ای
درخشان چو غلتنده سیماب ها
در افتاده از چهر ِ جان پرورش
یکی سایه بر نیلگون آب ها
به پهلو برش ، آبشاری شگرف
به گردن برافشانده ، گرداب ها
بلورینه انگشت ِ عاجش ، به ناز
گشاینده از زلفکان ، تاب ها
به شیدایی از تن ، بر افکنده رخت
تهی ماند ساقش ، ز جوراب ها
تو گویی ، یکی قوی ِ سیمین تن است
به نیلینه استخر ِ مهتاب ها
رخش سیر نادیده ، گویم به خویش
فریدون تبه شد، به گرداب ها