هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » فریدون توللی »اندرز ِ سوختگان
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 21:24 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

اندرز ِ سوختگان

ترسم ز فرط ِ شعبده ، چندان خرت کنند
 تا داستان ِ عشق ِ وطن ، باورت کنند
من ، رفتم از نین ره و ، دیدم سزای ِ خویش
 بس کن تو ، ورنه خاک ِ وطن بر سرت کنند
گیرم ز دست ِ چون تو ، نخیزد خیانتی
خدمت مکن ، که رنجه به صد کیفرت کنند
گر وا کند حصار ِ قزل قلعه لب به گفت
گوید ، چه پیش ِ چشم ِ تو ، با همسرت کنند
 بر زنده باد گفتن ِ این خلق ِ خوش گریز
 دل بر منه ، که یک تنه در سنگرت کنند
 پتک اوفتاده در کف ِ ضحاک و ، این گروه
 خواهان ، که باز کاوه ی آهنگرت کنند !
 ایران ، همیشه دوزخ ِ ارباب ِ غیرت است
 آتش منه به سینه ، که خاکسترت کنند
 چون ، گوژگشت آینه ، تصویر بر خطاست
تاریخ نیست ، اینکه مدام از برت کنند
زنجیر ِ عدل ِ خسرو و آن خر که شکوه کرد
 آورده اند ، تا به حقیقت ، خرت کنند
ز آن پادشه ، به خون ِ کسان تشنه تر ، نبود
لیک این به کس مگو ، که ز خس کمترت کنند
نخوت فروش ِ تخت ِ جم ، ای بی هنر ، مباش
تا خود علاج ِ فقر ِ جنون پرورت کنند
فخرت بود به کورش و ، دستت چو اردشیر
دایم دراز ، تا کمکی دیگرت کنند
لاف از قضیب ِ عاریه کم زن ، که وقت ِ کار
 شرم آید ار به حجله ِ بخت اندرت کنند !
 در آن وطن ، که قدرت ِ بیگانه حاکم است
 رو خار ِ ره مشو ، که چو گل پرپرت کنند
 عیار باش و دزد و زمین خوار و زن بمزد
تا برتر از سپهبد و سر لشکرت کنند
 تلقین ِ قول ِ سعدی فرزانه ، حیلتی است
 تا جاودانه ، بسته ی آن ششدرت کنند
 نابرده رنج ، گنج میسر شود ، عزیز
رو ، دیده باز کن ، که چه در کشورت کنند
 بازار ِ غارت است ، تو نیز ای پسر ، مخسب
گویی بزن ، که فارغ ازین چنبرت کنند
 ور زانکه خود غرور ِ تو ، بر فضل و دانش است
 حاشا که اعتنا به چنین گوهرت کنند
من ، آزموده ام ره ِ تقوی ، به رنج ِ عمر
 زین راه ِ کج مرو ، که سیه اخترت کنند
رو ، قهرمان ِ وزنه شو ، ارکامت آرزوست
 تا خار ِ چشم ِ مردم ِ دانشورت کنند
 در خ... مالی ، ای دل ِ غافل ، حکایتی است
گر یادگیری ، از همگان برترت کنند
القصه ، ای رفیق ِ سیه بخت ِ ساده لوح
 راهی بزن ، که سجده به سیم و زرت کنند
مام ِ وطن ، به دامن ِ بیگانه خفته مست
دل بدگمان مکن ، که چه با مادرت کنند !