هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » فریدون توللی »مریم
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 20:42 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

مریم

در نیمه های شامگهان ، آن زمان که ماه
 زرد و شکسته ، می دمد از طرف ِ خاوران
 استاده در سیاهی ِ شب مریم سپید
 آرام و سرگران
 او مانده تا که از پس ِ دندانه های کوه
مهتاب سرزند ، کشد از چهر ِ شب نقاب
 بارد بر او فروغ و بشوید تن ِ لطیف
در نور ِ ماهتاب
 بستان به خواب رفته ومی دزدد آشکار
 دست ِ نسیم ، عطر ِ هر آن گل که خرّمست
شب خفته در خموشی و شب زنده دار ِ شب
 چشمان مریمست
مهتاب ، کم کمک ز پس ِ شاخه های بید
 دزدانه می کشد سر و می افکند نگاه
جویای مریمست و همی جویدش به چشم
در آ شب ِ سیاه
 دامن کشان ز پرتو ِ مهتاب ، تیرگی
رو می نهد به سایه ی اشجار ِ دوردست
 شب دلشکست و پرتو ِ نمناک ِ ماهتاب
 خواب آورست و مست
 اندر سکوت ِ خرم و گویای بوستان
 مه موج می زند چو پرندی به جویبار
می خواند آن دقیقه که مریم به شستشوست
مرغی ز شاخسار