باد وحشی
باد
دیوانه ترشده امشب
می وزد وحشیانه
لابه لای پیردرختان خشک
می دزدد از هر شاخه ای
برگ خشکیده ای
می گوید به آن تو بازیچه ای
بازیچه ای...
می کشدش به زنجیر و
می برد به آسمان
هوهو می خندد و
نظاره می کند
جان داد نش را
وبه سوگش می نشیند شب
دلش را اندوهی می فشارد
آهسته می گو ید
مرگ فرشته ای بود
که تو را با خود برد
شاید امشب دلت آرام بگیرد
شاید امشب غصه در دلت بمیرد
شاید امشب...
شاید امشب...