باغ
داسِ پُرزَنگارِ کندش را عرقریزان
باغبان سوئی فکند و گفت:
”گَردِهاَش را باد سالی سرد
بیگمان از باغِ همسایه
یا زِ صحراهایِ دور آورد.“
بیصدا در گردشِ آرامِ بادی تلخ
در کنار و گوشه تَکتوکی
لالههایِ خشک ـ گوئی با شماتت ـ سر تکان دادند.
هم به خاموشی گیاهانِ سیاهِ باغ را پوشیده سرتاسر
برگهایِ سالم و سیرآبشان را موجی افکندند،
پایبرجا ساقههاشان را نشان دادند.