"زیر درخت بید"
دلم شادان شد و آمد
بهاران
دمی یاد مِی و گه قطره باران
چه رسمی داری اِی سرمست عاشق
گهی خشک و گهی پُر جویباران
من ِ مسکین زمانی خالی از درد
زمانی در دلم غصه فراوان
نگاهم بر سماء و شاخه ای بید
به فکر چرخش این روزگاران
چه کردی با دلم نفرین به رویت
شده آواره چون اشتر سواران
برو صالح برو فکر دلی کن
که ناگه می شوی مبهوت و حیران