"واپسین وداع"
بگشا در ِ میخانه که گویی
خبر آمد
سالی دگر و جشن و سروری دگر آمد
آور بر ِ من مِی که همی دل به فغان است
آتش به دلم بود و دلی تازه تر آمد
لیلا چه نشستی که شدم پیر و ندیدی
دیدم ثمرت بر نظرم بی ثمر آمد
دادم همه ی عمر به پای تو به اخلاص
آنهم چه کنم پیش توام کور و کر آمد
سیمای تو آشفته و روزت همه ناله
آب خنکی بود و خنک بر جگر آمد
ای صالح پُر کینه مگو این سخنان، بس
چون عشق همین است که بی بال و پر آمد