من یک " هیچ " هستم
می بویم خود را
آه ه ه ...
خالی شده ام از بوی تعفن عشق
از انزجار
از انتظار
سراسر از رهایی شده ام
آزاده آزاد
چون قاصدکی در دست باد
چشمهایم را می بندم
نفسی میکشم
رویاهایم را سوار بر قاصدک بدرقه شهر فراموشی میکنم
حال من یک " هیچ " هستم
سبک
برای خویش و بس