هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » عماد سمیعی »چهار راه فصول
چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۱ ساعت 2:34 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

چهار راه فصول:

در چهار راه فصول
یکی انار بدست رفت
یکی زیر برگ ها خفت
آن یکی در چمن و علف شعر سرود
و دیگری آدم برفی شد

به همت دستان خرد و کلان.


خنیاگران باسازهای خفته
کشتند سکوت را
نیزه های سرو،کاج و افکار
دریدند سینه ی آسمان را،
نگاهها و ریشخندها،
نفس های عمیق آلودند زخم را
رگبار زد

شد بهار.


هر نقطه ای می جوشید
و نگاهها عرقریزان
سایه می جستند
و ناچار خود را به باد می سپردند
هراسان و سوزان بودند
مستان

همین شد تابستان.



درختان به شهوت خود
دریدند جامه شان
و بر گرفتند هوس های:
زرد،نارنجی و سرخ.
و سیل برگ ها و اشک ها بود
که چتر نداشت
همه را زمین تنها می نگریست،

پس این هم شد پاییز.


برف در قالب قلب می بارید
و بر صورت ها و سیرت ها می آرمید
جاری می گشت:
در گرداب پریشانی و افسردگی فصل ها
عشق چون پیچک طلایی
بر تن سروها و سرودها می خزید؛
مست و سرمست بودند
مستان
زمین خوابید و غافل شد
تا به آغاز رسید زمستان.



در چهارراه فصول
گلوله می بارید:
از امواج خورشید
از امید سبز آسمان
خون می بارید:
خزان خزان
برگ برگ
زرد،نارنجی و سرخ.
و جان ستان زمین
در قالب سپید پوش برف
و در بستر خون آلودش
غریزه اش را می ستاند،

تا روز موعود.