خواب مروارید ها
شبی خواب دیدم
کنار دریا
با مرواریدها
خانه ای ساخته ام
مرواریدهای ریز و درشت
دست مهربانی
جدا می کرد ازهم
هزاران مروارید
بوی نم می آمد
و صدفی که هنوز تشنه ی قطره آبی بود
آرام ، آرام پلک زدم
سقف آبی آسمان
وصله ی خوابم شد
و دگرگونی آن خواب قشنگ
قطره های باران بود
که از سقف اتاقم میچکید