حریف خودم نشدم و نبودم هیچ وقت، راستش درد این نیست و نبود ، درد فقط و کلاً در این بودن است انگار
می خواهی قبول نکنی نبودن اش را ، می خواهی باور نکنی این حجم دروغ را ، حافظ هم می گوید: " حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج / فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست" ... دل اش خوش است گویا
تو چله ی تابستان که آسمان خیال باریدن ندارد استخاره ی باران می گیری تا با نباریدن اش تایید کند باورت را ... تا فقط برای لحظه ای کم نیاوری از زندگی
اما تا صبح باران بارید....
این را امروز که سه روز است باران می بارد یادم آمد ، اما تو فراموش کن ...