دوباره آغاز می شوم
باران که ببارد
زمینِ ذهنِ تو از آب ،
خشک می ماند !
که حرمتٍ ایینه و آفتاب را
محرم نبوده ای.
باران که ببارد
رؤیاهایت همیشه زرد می مانند
که آسمانِ باورِ تو
بغضی پاییزی دارد
که از پروانه و کبوتر و رؤیا
پرواز را نفهمیده ای .
چرا که آسمانت را از زمین سهم گرفته ای
باران که ببارد …
دوباره آغاز می شوم .