تمام تنهایی
دردِ غریبی عبور می کند امروز
حتا از استخوان هایم
که گمان نمی برم اینگونه هرگز
زخمی اذان گفته باشد
به هیچ کس
حتا به رؤیای مادرم
که مثل همیشه
سیاهپوش نابرابری ست .
اگرچه امروز تمام ِتقدیرِ خویش را
تف کرده ام وُ رمال را
در عصیانی که عریانی اش را در من دید وُ
دردی که عبور می کند
حتا از استخوان هایم .