تلخ
پر شده ام
از پاییز و قاصدک
منی که بیدار مانده ام
تا به تماشا بنشینم
ویرانی خوفناکی را
که هیچ جغدی ندیده حتا به رؤیا .
روزگاری رنگارنگ وُ
غروری غارت شده
با کلاغانی که در کلامشان
ایاتِ مقدس را نشخوار می کنند
و از ایمانشان هر شب
طنابِ دارِ ما را
دار می زنند
هنوز بیدار مانده ام
تا بر سرنوشتٍ سیاهِ خویش
سوگواری کنم
درست آنگونه که تاریخ بر تقدیرِ هابیلیان
که پر شده ام
از پاییز و قاصدک .