شنبه ۳ دی ۱۳۹۰ ساعت 1:6 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
خورشید خانوم
خورشید خانوم آفتاب کن
شبو اسیر خواب کن
مجمر نور رو وردار
یخ زمینو آب کن
گلای باغچه خوابن
ماهی ها پیر و خسته
قناری های عاشق
بال صداشون بسته
فواره های خاکی
تن نمی دن به پرواز
شمع و گل و پروانه
جا نمی شن تو آواز
مرواری های نور رو
بپاش تو دامن خواب
ما رو ببر به جشن
گندم و نور و آفتاب
سوار اسب نور شو
زمینو اندازه کن
دستمال آبی وردار
قلبامونو تازه کن
خورشید تن طلایی
زمین برات هلا که
نگو : طلا که پاکه
چه منتش به خاکه
زمین که عاشق توست
حیفه تو شب بمیره
حیفه سراغتو از
ستاره ها بگیره
خورشید خانوم آفتاب کن