صدای دیوار
سکوتی غریب اعماق وجودم را در بر گرفته است
سکوتی عجیب که از خورد شدن ذره ذرههای وجودم خبر میدهد
همه جا ساکت است
انگار همه مرده اند
حتی آنان که عاشق اند
عاشق
به راستی عشق هم وجود دارد
از دیوارها فریاد مرگ میآید
صدای مرگ همه جا را پر کرده
و من
من در آغوش سکوت
بی توجه به صدای دیوار
و مرگ
مرگ مرا به آغوش خود میکشد