غروب عشق
قطره قطره های بارون میریزه بر سرو رومون
دل آسمون گرفته واسه غربت چشامون
دست تو سرده تو دستم دیگه از زندگی خستم
اگه عاشقی همینه دل از اول نمی بستم
دیگه رد پایی از عشق توی چشمات نمی بینم
اما من مثل قدیما هنوزم عاشقترینم
دیگه حرفای قشنگم بدل تو نمی شینه
اشکامو می بینی اما دل سنگت نمی بینه
رسیده غروب این عشق همه چی رنگ خزونه
روزای بهاری ما کاش بیاد تو بمونه