قطعه 4
تو آلوده ای
به من
تنه ات که خورد گفتی:
عروس خستگی هایت
این حجله ی تاریک را
سیاه نمی پوشد
حالا
آنقدر تاریک است
که پیراهن سیاهم
روی طناب
اندام ترد عروسی
رها شده را
می خواهد که بپوشاند
گناهی
که اینبار در یک روز آفتابی
جرقه ای زد و بارید
بارشی گرم
تند و عمیق
اما ... لباسها روی طناب؟
بگذار بماند
شاید
رنگ بدهند
سیاه رابه سفید.