دشت و آهو
آهوی کوهی در دشت چهگونه دوذا؟/ او ندارد یار، بییار
چهگونه بوذا؟ -ابوحفص سغدی*
زیر گنبد نیلی نور، دشت با حیات و نهر
از افق پدیدار شد آهوی خوشمنظر.
از خشکی بهدور: سر بر پوست دشت، میبوسد و پیش اید
با گردی پشت _ کشیدهگی گردن _ ظرافت صورت.
بر بوته زانو گذارد، سر مالد، لب ساید.
_ چار دست و پا _ جوید، گرم شود، لذت فزاید.
دشت: "ای غزال زیبا سوی چشمه خرامان ایی!
شیفته کت خوشدوخت و حساس تو
از مرگ بهدور : جهت و عطر نسیم مد نظر داری .
مفتون کمانههای پرتمنای پیکرت
مسحور گردش جهتدار دو چشم مشکیات
ای نرمرو با لبهای مرطوبات مرا به پرتگاه شور بری
در درهء لذت فرو
با دهان پرخواهشات سایی بر سراشیب سینه
بر پوست پرالتهاب چه آرام گذری
به چاله گرد مکث کنی، با غزل جاری این حوض ولرم!"
سبزه: "ای نزدیکبین مهربان!
شق شقایق با نوک خود یابی،
ولی دو چشم درشتات را چپ کند
چون گربهای با طعمهای لذیذ در بازی
در تنگاتنگ هوس و حسرت!
از سم بهدور: شمال چانه، آذرخش صامت لذت
در حجم سبز گستری! مرا در خود فرو کن!
نور بر من ببند، مرا در تاریکی مرطوب جای ده.
زبان بسای بهقامت فوارهء حیات
گوش بهفرمان برای فوران!
سرریز کن صمغ سرچشمهء جاودانهگی ...
آهو: "ای دستان نوازش و هوس!
میبوسم از بن به بالا، از بر به پایین،
بلغزم به میوههای محجبهء جادویی،
زبان کشم در عطشام به گلبرگ ملون.
از بد بهدور: در رگ و آوند کناری،
فریاد دوست دارمات مستدام!
- ای صاحب دستان دوستی،
منشاء خانواده و خون!
خویش من از من در بیرون.
خوبیها جمع جهانی شده با طرد بد.
تو با منی، در منی، بهیاد منی!
من با تو، در تو، با یاد تو!
این بزم ماست، این رسم ماست، این جسم ماست:
در جذبهء لذت لحظه،
گرمی و شور فریاد میکشد در عطر دمهای گذران ...
* نخستین شعر مکتوب فارسی، قرن یک هجری، به نقل از شمسالدین محمد بن
قیس رازی، نویسندهء اوایل قرن هفتم، در «المعجم فی معاییر اشعار العجم»