گلابدره
میرویم آرام و نرم
بر خط جاده.
ربطمان مویین نخی،
صلحمان ساده.
سر به جیب آورده افشان سرخ سنجدهای خیس.
سبزههای سبز
_ از بن سنگ و تراشههای سنگ _
بیدها انبوه و تنک.
خوش صدا بشکستن خشک شاخهها،
تل هیمه در کنار،
رک بود یک کبریت!
سر به نرمی میبرند تا گرمی خواب لودشان را
بر تن خشک شاخهها پیچند.
ما لمیده روی سنگی
خیره در رقص شرارههای این آتش.
آتش زردی،
دود سیگاری،
شیرنی خرما.
بیشتاب و با شکیب
دستی
هیمه را میآورد نزدیک.
یاد آن محو خاطرهها در خیالمان.
چهچه سُسکی که میخواند بهروی شاخهی زرد زرشک.
آب در بستر خویش
نرم و کند زمزمهاش ...