هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

همديگر را جور ديگري ببينيم
دوشنبه ۲ آبان ۱۳۹۰ ساعت 20:8 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
نسل‌ها پي در پي مي‌آيند و مي‌روند. كودكان مسير پرتلاطم زندگي را مي‌گذرانند؛ جوان مي‌شوند، پير مي‌شوند و زندگي ادامه مي‌يابد. گذر نسل‌ها و ارتباط ميان نسلي حلقه‌اي است كه در مسير زندگي موجب تداوم و بقاي جوامع مي‌شود.

 نسل‌ها پي در پي مي‌آيند و مي‌روند و حاصل اين آمدن‌ها و رفتن‌ها تاريخ يك ملت است؛ تاريخي كه در آن زندگي، جامعه و همه‌چيز وجود دارد. اگر از جنبه تاريخي و فرهنگ‌سازي و انباشت فرهنگي نسل‌ها بگذريم و قدم به اين روز‌ها و اين سال‌هاي زندگي خود در كشوري كه در آن نفس مي‌كشيم بگذاريم آنگاه شايد ملموس‌تر بتوانيم راجع به نسل‌ها و تاثيرات اجتماعي و فرهنگي‌شان و شرايط پيش آمده براي هر نسل و تاثير آن بر نسل‌هاي بعد سخن بگوييم.

حتما بارها شنيده‌ايم كه در اين سال‌ها هميشه از نسل سوم سخن گفته شده است.نسل سوم واژه‌اي است كه در چند سال اخير همواره چه از سوي رسانه‌ها و چه از سوي كارشناسان و حتي مسوولان بارها تكرار شده است. نسل سوم عنواني نمادين از گذر بين نسل‌ها است.همواره و بعد از مصطلح شدن اين واژه درباره شرايط نسل نو و فاصله ميان نسل‌هاي پيشين و نسل جديد يا همان نسل سوم داد سخن رانده شده است.

سخن‌هايي كه گرچه رنگ و بوي كارشناسي وجود دارند، اما در مواردي هم بوي تكرار مكررات به چشم مي‌خورد. يكي از اصلي‌ترين و تكراري‌ترين مواردي كه در خصوص نسل سوم بارها و بارها تكرار شده موضوع فاصله گرفتن اين نسل و نسل‌هاي بعدي با نسل پيشين است .شايد آنچه‌ بيش از همه موضوع فاصله گرفتن نسل‌ها را در دوران معاصر و بويژه در چند دهه اخير برجسته كرده، افزايش و رشد روز افزون و جهشي رسانه‌ها و آسان شدن ارتباطات رسانه‌اي و نزديك شدن و ملموس شدن عنوان دهكده جهاني است.اگر تا 50 سال قبل فرزندان، مادران، پدران، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها آرام آرام روز‌ها و شب‌هاي زندگي خود را به دور از رخدادهاي متنوع ملي و جهاني طي مي‌كردند و در طول زندگي، رخدادها، رفتارها، كنش‌ها و واكنش‌ها فارغ از فرهنگ‌ها و رخداد‌هاي وارداتي از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شد و انتقال فرهنگي در همان محدوده شهر و روستا و نهايتا در سطح كشور بود، اكنون ديگر از آن خبرها نيست.اكنون روزبه‌روز شاهد تكنولوژي‌هاي جديد هستيم كه هر كدام فرهنگ و اقتضائات رفتاري و حتي گفتاري خاص خود را دارد.

در حالي كه در گذشته شايد سال تا سال مي‌گذشت و زندگي با همان ابزار‌هاي ساده و سنتي و با كمترين تغيير ادامه داشت و اگر يك پيرمرد 100 ساله را در كنار يك جوان 18 ساله مي‌گذاشتيد ميان رفتار، گفتار، نگرش و آداب و سنن و اعتقادات آنان شايد تفاوت چنداني نبود.

بجز تفاوت‌هاي ماهوي و ذاتي ميان افراد جوان و مسن كه مساله‌اي غريزي و طبيعي است، اما اكنون با سرعت و توسعه‌اي كه جهان به خود گرفته شايد راحت‌تر مي‌توان گفت كه نسل‌ها حرف يكديگر را درك نمي‌كنند و شايد با جرات بيشتري مي‌شود گفت كه رفتار، گفتار و فرهنگ يك جوان و نوجوان و حتي يك كودك با يك فرد مسن تفاوت‌هاي زيادي دارد. با توجه به سرعت توسعه و پيشرفت در همه ابعاد زندگي اين مساله هم طبيعي است، اما آنچه به نظر غيرطبيعي مي‌آيد و دست‌كم در كشور ما به چشم مي‌خورد حالتي است كه شايد از آن بتوان به عنوان اتهام‌زني بين نسلي نام برد؛ بارها و بارها چه در جمع‌ها و محافل خصوصي و خانوادگي و غيررسمي و چه در محافل رسمي، رسانه‌اي و حتي در محافل علمي عنوان مي‌شود كه نسل‌هاي قديمي‌تر مي‌گويند نسل جديد نسلي بدون پشتوانه تاريخي و فرهنگي و دور از آداب و رسوم ملي و تاريخي ماست و ما ديگر نسل جديد را درك نمي‌كنيم و در مقابل، نسل جديد نيز همواره نسل‌هاي قديمي‌تر را متهم مي‌كند كه همگام با جامعه امروزي نيست و اين اتهام‌زني همواره ميان نسل‌هايي كه در چند دهه اخير زندگي كرده‌اند، وجود داشته است.

در اكثر مواقع نيز نسل‌هاي پيشين به اعتبار و با اتكا به روزگار سپري كرده خود و تجربه و تصور ساليان گذشته و قدرت مقايسه‌اي كه به اقتضاي سن و سال خود نسبت به گذشته و حال دارند خود را در موضعي بر حق مي‌بينند و بارها و بارها ديده‌ايم و شنيده‌ايم نسلي كه اكنون دهه‌هاي سوم و چهارم يا پنجم و ششم زندگي خود را مي‌گذراند نسل جوان و نوجوان را به خيلي چيزهاي نداشته متهم مي‌كند كه خيلي از رفتارها، كنش‌ها و طرز فكر نسل جديد در شأن مليت و فرهنگ ديني و ملي ما نيست.

اما آيا هميشه همين‌طور است؟ آيا نسلي كه سن و سالي از او گذشته نبايد و نمي‌تواند به اتكاي توسعه فضاي مطالعه و تحقيق و اتكاي سطح سوادي كه دارد خود را با نسل جديد همراه و همگام كند و در عين حال انتظارات و داشته‌هاي خود را نيز به نسل‌هاي بعد از خود منتقل كند؟ اجازه دهيد مثالي براي ملموس‌تر شدن اين نوشته عنوان كنم. بسياري از افرادي كه كودكي‌هاي خود را در دهه‌هاي 50 و 60 گذرانده‌اند و با تلويزيون‌هاي سياه و سفيد و شايد هم رنگي به تماشاي كارتون‌هاي زمان خود نشسته‌اند اكنون با ديدن دوباره آنها چه از تلويزيون و چه از سي‌دي‌ها و دي‌وي‌دي‌ها دچار احساسات كودكانه مي‌شوند و بعد شايد در اكثر مواقع با حسرت و البته با كنايه و شايد با لحني دلسوزانه مي‌گويند: اي بابا... بچه‌هاي الان رو مي‌بينيد، درگير چه كارتون‌هايي هستند. بن تن و... و آن وقت داد سخن مي‌رانند كه در كارتون‌هاي امروز شخصيت‌ها چنين و چنان هستد و كارتون‌هاي زمان ما چنين و چنان بودند يا اين‌كه ببينيد كه شخصيت‌هاي كارتوني و مورد قبول بچه‌هاي ما كه سر از جلد كتاب‌ها و دفتر‌هاي مشق و درس هم در آورده‌اند همه شخصيت‌هاي خارجي و... هستند و از همه اينها شايد اين‌گونه نتيجه مي‌گيرند كه نسل‌هاي گذشته خوب بوده‌اند و نسل امروز نسل خوبي نيست.

اما همين مثال ساده را مي‌توان اين‌گونه ادامه داد كه مگر شخصيت‌هاي كارتوني نسل قبل از سوم و چهارم و پنجم چيزي غير از گوريل انگوري، بل و سباستين، ‌پينوكيو، خانواده دكتر ارنست، گاليور، رابين‌ هود و ... بوده است.

اين مثال ساده شايد يادآور اين نكته است كه يكطرفه به قاضي رفتن و نسل‌هاي جديد را متهم ساختن و خود را نسل مبرا و پاكيزه و بر حق دانستن شايد چندان منطقي و حتي اخلاقي نيست و چه بهتر كه نگاهي واقع‌بينانه‌تر به تفاوت ميان نسل‌ها داشت و از شناخت واقعيت‌ها به پيشرفت‌هاي توام با مشاركت نسل‌هاي باتجربه و نسل جوان رسيد و به جاي متهم كردن اين نسل و آن نسل، به فن گفت‌وگو و تفاهم ميان نسل‌ها رسيد و چه بسا در اين ميان‌نسل‌هاي پيشين وظيفه‌اي حساس‌تر و با اولويت‌تر دارند و بايد يك‌بار هم كه شده به جاي همواره متهم كردن كودكان، نوجوانان و جوانان امروزين به كودكي، نوجواني و جواني خود برگردند و واقع‌بينانه شرايط آن روز و امروز را مقايسه كنند و اگر مي‌توانند سعي كنند عينــك ديروز را بـردارند و با عينكي امروزي‌تر به اطراف خود نگاه كنند.



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی