دريغ كند
باران باش
در يك روز آفتابي
تا مردم ندانند
چتر از براي چه برميدارند
بارش باران؟
يا گرماي خورشيد؟
مهربانترين!
بگذار مردم لباسهاي خيسشان را
در گرماي نگاه تو
خشك كنند
هر چند دلت هميشه بارانيست
بگذار باران ببارد
آفتاب بتابد
و من
لبخندهايم را ببارم
اشكهايم را پنهان كنم
در نگاه آفتابي ديروزت.
باران باش
تا بيدريغ بباري
بر سنگها
كه با آرزوي ديدنت
سالهاست سكوت كرده اند
تا بيدريغ بباري
بر گياهان
كه بيگناه متولد ميشوند.