هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

پاسخ بدی را با خوبی بده
شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰ ساعت 12:38 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

روزی اشعب (نام مرد) با مرد بازرگانی همسفر شد و این مرد تمام کارها را به تنهایی انجام می‌داد مانند پایین آوردن وسایل از روی  اسب‌ها و آب دادن به اسب‌ها و….

در راه بازگشت برای غذا خوردن از روی اسب پیاده شدند. اشعب روی زمین نشست و پاهایش را دراز کرد. و مرد فرش را پهن کرد و وسایل را از روی اسب‌ها پیاده کرد سپس به اشعب نگاهی کرد و گفت: بلند شو هیزم جمع کن و من گوشت را تکه تکه می‌کنم ..

اشعب: به خدا از بس که سوار این اسب شدم خسته‌ام .

مرد بلند شد و هیزم را جمع کرد سپس به اشعب گفت: بیا و آتش بزن…

اشعب: اگر به آتش نزدیک شوم دودش سینه‌ام را اذیت می‌کند.

مرد آتش را روشن کرد و گفت: بیا مرا در خرد کردن این گوشت کمک کن.

اشعب: می‌ترسم چاقو دستم را ببرد

مرد به تنهایی گوشت‌ها را خرد کرد و باز رو به اشعب کرد و گفت: بیا و گوشت‌ها را درون قابلمه بریز و غذا درست کن.

اشعب: وقتی به پختن غذا درون قابلمه نگاه می‌کنم چشمانم درد می‌گیرد .

تا اینکه مرد غذا را درست کرد و خسته روی زمین نشست و به اشعب گفت : برو سفره را پهن و غذا را در بشقاب بریز.

اشعب: بدنم سنگینی می‌کند نمی‌توانم این کار را بکنم .

مرد از جای خود بلند شد و سفره را پهن و غذا را آماده کرد سپس گفت: ای اشعب بیا و مرا در خوردن غذا همراهی کن .

اشعب: واقعا خجالت زده هستم از اینکه نتواستم کاری انجام دهم اما الان من در خدمتت هستم و هر کاری خواستی انجام می‌دهم…

سپس بلند شد و غذا خورد .

نتیجه‌گیری: شاید با مردمی مثل اشعب برخورد کنی… ناراحت نشو… کوه باش و استوار.

منبع: کتاب از «زندگی ات لذت ببر» (استمتع بحیاتک) شیخ محمد عریفی



:: موضوعات مرتبط: داستان و متن آموزنده