تاریکی
وابستگی ساده دلی، بین خطوط گریزان باورهایم سراغ دارم
همهمهء سنگینی ، که موم می شود
و می پوشاند لاله های تازه شکفتهء گوش هایم را
اندکی می گذرد که گوش دادن را آموخته ام
گوش دادن به عبور این قدم های سنگین که فقط می گذرند
گذر، گذر...
فشار دادن ناخن هایم بربازوهای خنک اش
ماندن من، حل شدن گرماگیر حوادث است
گذر من فقط یک گذر تاریک است
یاد گرفته ام در تاریکی گوش فرا دهم