از اینگونه مردن
می خواهم خواب اقاقیا ها را بمیرم.
خیالگونه،
در نسیمی کوتاه
که به تردید می گذرد
خواب ِ اقاقیاها را
بمیرم.
***
می خواهم نفس ِ سنگین ِ اطلسی ها را پرواز گیرم.
در باغچه هایِ تابستان،
خیس و گرم
به نخستین ساعاتِ عصر
نفس ِ اطلسی ها را
پرواز گیرم.
***
حتی اگر
زنبق ِ کبود ِ کارد
بر سینه ام
گُل دهد-
می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم در آخرین فرصتِ گُل،
و عبورِ سنگین ِ اطلسی ها باشم
بر تالار ِ ارسی
در ساعتِ هفتِ عصر.