سرخ ِ انار
اناری ترکیده از قرمزی شادِ لبهای تو
آغوش گشودهام بیایی
و صبح در دستهای ما آغاز میشود.
میدانم، چشمانت پلیست
بهآشتی نشسته
وگونههایت را حسِ شرمساریشان زیبا میکند
که سرخ رنگی نجیب است.
دستی صدا میزند از دور « سلام »
و نگاهی که عبور میکرد، ایستاده بر من
ـ « اناری برایم بچین »
دست میکشم بر سایهی آسمان
و اناری را که از شاخه افتاده برمیدارم
تو در آغوش گشودهام میخندی و لکهای انار
روی پیرهنِ ما جا میماند تا بعد
چشم به شببستن مانده هنوز در خواب
و سایه همپای ما کوتاه است
جنون قضاوتی دیگر دارد از پیش
آب خود را میشوید در خورشید
و سرخی گونههای تو پاک میشود
آنگاه که بیدار میشوی و میبینی
لکهی سرخ اناری جا مانده از شب
آنوقت میخندی
آنقدر میخندی
که بیدار میشوم و میبینم
اناری ترکیده از قرمزی شاد لبهای تو.