رد بال پرندگان را که میگیرم به تو میرسم، پرندگانی که نیامده رفتند.
پرندگانی که در قفس پرواز میکردند و خیالشان را خواب میدیدند.به
پرواز که فکر میکنم روزهایی در ذهنم جوانه میزنند و جوان میشوند که
آفتاب از شانههای تو که روز را شروع و نرم نرم فلق تا شفق را طی میکرد.
شبهایی را به یاد
میآورم که باریدم تا حس با تو بودن خشک نشود، به شبهایی میرسم که چون
رودخانهای از اشک شکستم تا آبشار گیسوان تو تنفس کند و بهار برود در
جویبارهایی که مدتها بود آواز نمیخواندند.
شبهایی که در سایه
چشمهای تو به صبح میرسید و با نگاه تو، با پیام تو با صبح بخیر تو به
پایان میرسید. چه شبها که بیدار ماندم تا تو آسوده بخوابی تا شاید خواب
مرا ببینی.
آن روز من چشم بسته، دل
سپرده بودم و تو با چشمانی باز مرا سرسپرده میخواستی، من دلدادهای بودم
که فردایم از پلکهای تو پایین میآمد و میدوید در ذهنم و تو عافیتاندیشی
عاقبتنگر بودی که مرا با چشمهای باز برای مسیری بسته انتخاب کرده بودی.
تو از اول میدانستی این کوچه بنبست است و راهی نه به آسمان دارد نه به آن
سویی که قرار بود برویم.
اما هنوز هم باور دارم
«همیشه کسی هست که دلش مال من باشد و شاید کسی که آهسته پلک هایم را
میشمارد، عاشقم شده است.» هنوز هم فکر میکنم کسی که پلکهایم را میشمارد
خواب همراه با آرامش مرا میخواهد.
هنوز باور دارم «عاشقی
گر زین سر و گر زان سر است/ عاقبت ما را بدان شه رهبر است» هنوز به اعجاز
عشق ایمان دارم و زمزمه میکنم «عشق شادی است، عشق آزادی است/ عشق آغاز
آدمیزادی است» و هر لحظه از نگاهم فریاد میشود که «جهان عشق است و دیگر
زرقسازی/ همه بازیست الا عشقبازی» هنوز ایمان دارم که گاهی در دنیای
امروز عشق کافی نیست.
اما میدانم برای
آدمهایی که بیشتر تاجرند تا شاعر، برای انسانهایی که نمیشود براحتی
تفاوت تلخند و لبخند، نوشخند و نیشخندشان را فهمید، برای برادرانی که از
نامت پرچمی ساختهاند تا در فردای نیامدهشان بوزی و در سایه تو به استقبال
خورشیدشان میروند، حرف دل راه به جایی نمیبرد و اطمینان دارم تو از این
تبار نیستی.
هرچند امروز برخی از
مردم سیاستمدارند و به قول بزرگی «سیاستمداران مردم را دو دسته میکنند،
ابزارها و مخالفان» و عاشق در این سیاست بازار، ابزاری بیش نخواهد بود و به
قول همان بزرگ یا بزرگی دیگر «عاشقانه زیستن با این مردمی که با تو
سیاستمدارانه برخورد میکنند، چیزی شبیه حماقت است.» ولی تو از جنس دیگری و
من هنوز رد بال پرندگان را که میگیرم به تو میرسم و به پرواز که فکر
میکنم، تو در ذهنم جوانه میزنی. همیشه با من بمان.
منبع:جام جم