هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

ما مهم تریم
شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۲ ساعت 22:15 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
«از راه می‌رسی، گل مریم می‌آورم»، حالا دست‌های تو بوی گل می‌دهند، حالا دلت باغ باغ پر می‌کشد تا آن سوی دیوارهای فاصله. تا آن سوی پرچین‌های پر چین و چروکی که دل آسمان را زخمی‌کرده‌اند.

«لبخند می‌زنی تو و من کم می‌آورم»، لبخند می‌زنی و بهار می‌آید می‌نشیند گوشه لب‌هایت، می‌نشیند روی روسری خاکستری‌ات، روی دست‌هایی که با دکمه‌های پیراهنت پیر شده‌اند.

لبخند می‌‌زنی، کسی آهسته زمزمه می‌کند «سهراب مرد، بهر که درمان می‌آوری»

‌ اما تو گُردآفریدی هستی که در دو جبهه می‌جنگی، با دلت و با سهرابی که هر روز در دلم جوان می‌شود. با خودت و با دلم که با یادت بالا و پایین می‌پرد و مردم می‌گویند ضربانش تند می‌زند.

می‌دانی! ما عاشق هم بودیم. من تو را برای خودت و تو مرا برای خودم می‌خواستی. اگر قرار بود ما یکدیگر را برای دیگری بخواهیم که عشق نبود. ما هم را می‌خواهیم بدون این‌که پدر باشم و مادر باشی، چرا که هر کسی می‌توانست مادر یا پدر باشد. ما به یک قبله نماز خواندیم، در یک آسمان به قنوت ایستادیم و یک صدا باریدیم فقط برای خودمان، نه برای خودشان. من تو را می‌خواهم و تو مرا. هر چند اگر جوانه‌ای در این میان رویید و جوان شد و قد کشید تا آستانه خورشید، جوانه مبارکی است و چون جان دوستش داریم، اما اصل بودنمان در کنار هم برای هم است.

بگذار فصل‌ها بیایند و بروند، بگذار خورشید صبح تا شب از مشرق تا مغرب بدود. بگذار کوه‌ها همچنان سکوت کنند در دل آسمان

بگذار رودخانه‌ها به هر سمتی که دوست دارند بدوند و نهایتا گم شوند در دل اقیانوسی آرام یا دریایی متلاطم. اما نگذار ما برای کس دیگری که معلوم نیست زمستانی باشد یا تابستانی امروزمان را شب کنیم.

من روزم را از لب‌های تو که لبخندی بهشتی دارد و کلماتش سکندری نمی‌خورد آغاز می‌کنم. تو شب‌هایت را روی شانه‌های ستبر و مردانه من بریز تا فردایمان آفتابی‌تر شود. تا فردایمان پر باشد از بابونه‌هایی که مستی صبحگاهی‌شان عقل از سر چنارها می‌برد و بیدها را به جنون می‌کشاند، بگذار بابونه‌ها بهانه‌ها را از زمین دور کنند. بگذار شب آن‌سوی زمین باشد و من و تو این سوی زمان.

یادت می‌آید، یادت می‌آید می‌گفتی «فقط تو» و آن‌گاه من با انگشت اشاره‌ای که به نوک بینی‌ات نزدیک شده بود بلندتر می‌گفتم «فقط تو»‌و بعد دوتایی در حالی که لبخند می‌زدیم، می‌گفتیم: «فقط... ما».

آن روزها گذشت، چرا که قرار بود بگذرد و امروز نباید آن «فقط... ما» ما به «فقط... او» تبدیل شود. «او» هم مهم است، اما «ما» باز هم مهم‌تریم. پس بیا برای «او» تلاش کنیم، اما نگذار بنای چاردیواری‌مان به خاطر «او» یا برای «او» خراب شود. بهتر است بدانیم «او» مهم است، اما «ما» مهم‌تر‌یم.


http://omidl.persiangig.com/copy-right.gifمنبع:جام جم



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی
:: برچسب‌ها: ما مهم تریم