دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ ساعت 15:55 |
|
نوشته شده به دست روانشناسی مدرن | ( )
گاهي مي انديشم كه گويا سايه ات اينجاست
بین من و تو یک خزر دوری ست باور کن
طعم جدایی مان همین شوری ست باور کن
میدانم اینکه چشم هایت خیره بر پیش است
چشمان من هم مات آن ،کوری ست باور کن
گاهی می اندیشم که گویا سایه ات اینجاست؟
افسوس که این سایه هم سوری ست باور کن
دادی بزن ، پژواک آن را میرساند موج
وقتی شفق در نقشی از بوری ست باور کن
این فاصله اما ،اگرچه سخت و طولانی ست
نامش یکی ، دریاست و دوری ست باور کن
در- حافظ -اما باز دنبال چه میگردی
تقدیر ما شاید همین جوری ست باور کن